محتشم کاشانی (قطعات)/آن خداوند محتشم چاکر
آن خداوند محتشم چاکر | که فزونست حشمتش ز جهان | |||||
دی برسم عیادتم از خاک | برگرفت آن نهایت احسان | |||||
چون تو را دیدن عرق ز عرق | سوز بیمار راست شعله نشان | |||||
لطف دیگر علاوه این ساخت | از کف زر نثار سیم افشان | |||||
که به حکمت در انجمن سازد | غرق دریای انفعالم از آن | |||||
من که چون خسته عرق کرده | یافت در دم به یک نفس درمان | |||||
عذر آن شهریار اگر خواهم | که بخواهم به کلک یا به زبان | |||||
بایدم ساخت دایم الحرکت | هر دو را تا به انقراض زمان |