محتشم کاشانی (قطعات)/آن شه حسن کز غلامی اوست
آن شه حسن کز غلامی اوست | بندگی را شرف بر آزادی | |||||
گنج حسنش اگر مکان طلبد | در دو عالم نماند آبادی | |||||
خون ز شریان جبرئیل آرد | مژهاش در محل فصادی | |||||
مرغ روح از هوس قفس شکند | چون رود غمزهاش به صیادی | |||||
کرده معزول چشم قتالش | ملک الموت را ز جلادی | |||||
حاصل آن کامران که رخش ثناش | می توان تاختن به صد وادی | |||||
گرم تشریف بخشیش چون ساخت | طبع من از کمال و قادی | |||||
زان به تن جامهی خودم ننواخت | که مبادا بمیرم از شادی |