محتشم کاشانی (قطعات)/ای به ذات کریم بیهمتا
ای به ذات کریم بیهمتا | وی به طبع سلیم بیمانند | |||||
وی به نخجیر گاه دهر تو را | شیر گردون کمینه صید کمند | |||||
ظل قدرت چو آسمان عالی | قدر ظلت چو آفتاب بلند | |||||
در رهت همچو بندگان همه روز | خور به تشریف چاکری خرسند | |||||
بر درت همچو چاکران همه شب | مه به عنوان بندگی دربند | |||||
افتابا سپهر ایوا نا | ای به عونت سپهر حاجتمند | |||||
وی به لطف تو چرخ اطلس بود | از مه و افتاب زیور بند | |||||
خلعتی کز تن مبارک خود | وعده کردی به این فقیر نژند | |||||
بس که میباید از تن تو شرف | که نیاید ز خلق چشم گزند | |||||
ترسم آن دم که لطف فرمایی | از بر من فرشتهها به برند |