| | | | | | |
|
ای جوان بخت سرافراز که بر خاک درت |
|
خسرو تخت فلک سوده جبین صد باره |
|
|
وی درم پاش سنی پیشه که بر اهل نیاز |
|
بوده اهل کرمت قطره فشان همواره |
|
|
هست شش ماه که از بهر دعا گوئی تو |
|
خواب را کردهام از دیدهی خود آواره |
|
|
روز هم خواهشم این بوده که در هیچ محل |
|
نگذارد صمد چاره برت بیچاره |
|
|
در ثنای تو هم از یاوری طبع بلند |
|
راندهام بر سر سیاره و ثابت باره |
|
|
وز تو آن دیدهام امسال که گر شرح کنم |
|
خاطرت جامه طاقت کند از غم پاره |
|
|
شکوه هرچند که از چون تو مطاعی کفر است |
|
ای مطیعان تو هم ثابت و هم سیاره |
|
|
این اثر داد ثنا خوانی سی روزهی من |
|
که تو از من ببری روزی سی نان خواره |
|