محتشم کاشانی (قطعات)/هر نفس میکرد چون از تاب مرگ
هر نفس میکرد چون از تاب مرگ | رشتهی عمر عزیزی کو تهی | |||||
هر زمان میشد چو از دست اجل | پیکری در خاک چون سرو سهی | |||||
با وجود طفلی از اوضاع چرخ | یافت سید نعمت الله آگهی | |||||
با برادر همرهی کرد اختیار | وز توجه کرد قالب را تهی | |||||
فکر تاریخش چو گردم عقل گفت | کرد سید با برادر همرهی |