| | | | | | |
|
نوروز بزرگم بزن ای مطرب، امروز |
|
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز |
|
|
برزن غزلی، نغز و دلانگیز و دلافروز |
|
ور نیست ترا بشنو و از مرغ بیاموز |
|
|
کاین فاخته زین گوز و دگر فاخته زان گوز |
|
بر قافیهی خوب همیخواند اشعار |
|
|
کبکان دری غالیه در چشم کشیدند |
|
سروان سهی عبقری سبز خریدند |
|
|
بادام بنان مقنعه بر سر بدریدند |
|
شاه اسپرمان چینی در زلف کشیدند |
|
|
طوطی بچگان را سلب سبز بریدند |
|
شلوارک با پایچههای طبریوار |
|
|
کبکان بیآزار که بر کوه بلندند |
|
بیقهقهه یک بار ندیدم که بخندند |
|
|
جز خاربنان جایگه خود نپسندند |
|
بر پهلو از این نیمه ، بدان نیمه بگردند |
|
|
هر ساعتکی سینه به منقار برندند |
|
چون جزع پر سینه و چون بسد منقار |
|
|
شبگیر ز گل فاختگان بانگ برآرند |
|
گوییکه سحرگاه همی خواب گزارند |
|
|
ماه سه شبه از بر گردن بنگارند |
|
از غالیه، بیآنکه همی غالیه دارند |
|
|
صدبار به روزی در، پرها بشمارند |
|
چون نیم دبیری که غلط کرده به اشمار |
|
|
چون آهوکان سم بنهند و بگرازند |
|
گویی که همه مهرهی نرد شبه بازند |
|
|
آن گردن مخروط هر آنگه که بیازند |
|
دو گوشهی شیزین کمانی بطرازند |
|
|
چون گردن سیمین طرازی بفرازند |
|
بر فرق سر و تیر بر از شیز به دیدار |
|
|
هر ساعتکی بط سخنی چند بگوید |
|
در آب جهد جامه دگر بار بشوید |
|
|
در آب کند گردن و در آب بروید |
|
گوییکه همی چیزی در آب بجوید |
|
|
چون سینه بجنباند و یک لخت بپوید |
|
از هر سر پرش بجهد لل شهوار |
|
|
دراج کند گرد گیازار تکاپوی |
|
از غالیه عجمی بزده بر سر هر موی |
|
|
هزمان بکند بانگ نمازی به لب جوی |
|
در سجده رود خیری با لالهی خودروی |
|
|
تا سرخ کند گردن، تا سبز کند روی |
|
سرخی نه به شنگرفش و سبزی نه به زنگار |
|
|
باد از سمنستان به تک آمد به طلایه |
|
تا حرب کند با سپه ابر نفایه |
|
|
ابر از طرف کوه برآمد دو سه پایه |
|
ازشرم به رخساره فروهشته وقایه |
|
|
آورد لی به جوال و به عبایه |
|
از ساحل دریا چو حمالان به کتفسار |
|
|
چون باد بدو درنگرد دلش بسوزد |
|
با کینهی دیرینه ازو کینه نتوزد |
|
|
گاهی بکشد مشعله گاهی بفروزد |
|
گاهی بدرد پیرهن و گاه بدوزد |
|
|
گاهیش بیاموزد و گاهی بناموزد |
|
گاهی به بیابانش برد گاه به کهسار |
|
|
ابر از فزع باد چو از کوه بخیزد |
|
با باد درآویزد و لختی بستیزد |
|
|
تیغی بکشد منکر و میغی بنگیزد |
|
آخر نه بس آید به هزیمت بگریزد |
|
|
چون مهتر ما مال همه پاک بریزد |
|
هم در بیاندازه و هم لل شهوار |
|