نظامی (خسرو و شیرین)/دگر ره گفت بعد از زندگانی
دگر ره گفت بعد از زندگانی | بیاد آرم حدیث این جهانی | |||||
جوابش داد پیر دانش آموز | که ای روشن چراغ عالمافروز | |||||
تو آن نوری که پیش از صحبت خاک | ولایت داشتی بر بام افلاک | |||||
ز تو گر باز پرسند آن نشانها | نیاری هیچ حرفی یاد از آنها | |||||
چو روزی بگذری زین محنتآباد | از آن ترسم کز این هم ناوری یاد | |||||
کسی کو یاد نارد قصه دوش | تواند کردن امشب را فراموش |