نظامی (مخزن الاسرار)/میوه فروشی که یمن جاش بود
میوه فروشی که یمن جاش بود | روبهکی خازن کالاش بود | |||||
چشم ادب بر سر ره داشتی | کلبه بقال نگه داشتی | |||||
کیسهبری چند شگرفی نمود | هیچ شگرفیش نمیکرد سود | |||||
دیده به هم زد چو شتابش گرفت | خفت و به خفتن رگ خوابش گرفت | |||||
خفتن آن گرگ چو روبه بدید | خواب در او آمد و سر درکشید | |||||
کیسه بر آن خواب غنیمت شمرد | آمد و از کیسه غنیمت ببرد | |||||
هر که در این راه کند خوابگاه | یا سرش از دست رود یا کلاه | |||||
خیز نظامی نه گه خفتن است | وقت به ترک همگی گفتن است |