نگارستان عجایب و غرایب/تصویر سه

تصویر سوم [ماهیها]

در چهره‌پردازی صور حیوانات ماهی تیزدست و از گلگونهٔ بدایع رنگ بست وجه اول از بدایع ماهیان است

که صاحب تحفة الغرایب آورده که رودیست به ایلاق نامور و در او است چندین جانور عجیب‌پیکر و در آنجا نوعیست مانند محلوج و هرکه آنرا یکهفته خورد مفلوج گردد.

دیگر در حدود شیروان رودیست مشهور و روان و نوعی ماهی در او است که هرکه آنرا خورد کور شود از این‌رو هرکس آنرا بگیرد در دریا رها کند.

دیگر ماهی‌ایست در رود نیل بی‌نظیر و عدیل هرکه آنرا در دست گیرد سراسر بدنش لرزه پذیرد اگر آنماهی را از دست خویش نگذارد از فرط لرزه دلش ریش گرد.

در عجائب المخلوقات مسطور است

که در عهد واثق خلیفهٔ عباسی شخصی بشکار ماهی رفت و بدام ماهی بزرگی گرفت چون شکم او را دریدند زنی صاحب جمال در بطنش دیدند با شلوار و پیراهن از پوست آدمی تا زانو و هر دو دست بر سرورو می‌زد و موی خویش از سر می‌کند و دست و پا بهر طرف می‌افکند چون آن ماهی بمرد زن هم بمرد.

دیگر در وقتی از اوقات پادشاهی بسیر دریا توجه کرد و ماهی بزرگ بدام آورد که از دهانش زن زیباروی تا کمر برآمده بود و از فرط جمالش متاع صبر نظارگیان غارت می‌شد با موهای دراز بصد عشوه و ناز چون ماهی بمرد زن جان سپرد.

دیگر در عجایب الغرایب مسطور است که نوعیست از ماهی مشهور بسقنقور چون آدمی او را صید کند در حال بر دهانش زند اگر آدم زخمکار را بشوید از آب دهان هرگز باو زیان نرسد ماهی در حال بمیرد و اگر گزندگی شدت نماید کارش بتباهی گراید از آن نیش جان نبرد و بملک عدم روانه گردد.

ایضاً ماهیست بنقطا مشهور که دو بال بر پشت اوست دراز و سخت ماهی مذکور هرگاه در تک دریا نفس زند آب مانند فواره بلند می‌شود و دیدار آن ماهی آفت کشتی‌نشینانست همینکه علامت آن ظاهر می‌شود اهل کشتی دهل و سنج و گورکه و سفید مهره و بوق و کوس بنوازش درآورند باعث هراس آن می‌شود.

ایضاً ماهیست امور نام جنگجو و نیک سرانجام آدمی را بسیار دوست می‌دارد از اینجهت با سفینه همراه می‌باشد اگر احیاناً بدام صیاد گرفتار شود او را رها خواهند کرد و کشتی‌نشینان را در دریا امدادیست و هرگاه ببیند که حیوان دیگر قصد کشتی دارد از راه گوش داخل مغز سر آن حیوان شود و سر او را بخورد و سر او را از هم بدراند و ماهیها و حیوانات از درد او بی‌تابانه سر خود را بسنگ بزنند و دست از آزار کشتی برداشته سر در پی کار خود گذارند تا جان از تن ایشان بدر رود و آن ماهی آدم دوست از کاسهٔ سر ایشان بیرون شود.

در مسالک الممالک آمده است

که در بحر هند ماهی کلانیست که در بطنش ماهی دیگر می‌باشد چون صیادان آنرا صید نمایند شکمش را چاک می‌دهند ماهی مزبور از بطنش بیرون می‌آید و شکم آنرا چاک داده از بطنش دیگری بیرون می‌آید و همچنین تا چهار ماهی از بطنهای هم بیرون می‌شود و حاضران از دیدن این امر عجیب تعجب می‌نمایند.

در عجایب الدنیا آورده‌اند

ماهی هست در دریا بصورت مانند بعیر و از پستان او شیر بسیار برآید.

دیگر در جزیره بسلامطه ماهی می‌باشد بر عادت معروف و او به نیک صفت موصوف که گاه‌وبیگاه از آب برآید و بر درخت مثمر صعود نموده از میوه آن بخورد و از آنجا بر زمین افتاده مانند مدهوشان و مستان بیهوش شود و از آب فراموش نموده مردم آنرا از زمین برداشته بآب اندازند و خوردن آن روا ندارند. دیگر ماهیست در بحر هند مشهور بسنک کسره اگر از رطوبت آن بر لوح یا کاغذ چیزی برنگارند و آنرا در نظر آورند روز چیزی معلوم و مفهوم نشود و شب آنچه بر آن نوشته‌اند خوانده شود.

دیگر در بحر ماهی‌ایست پرخروش و سر او مانند سر خرگوش باشد

ایضاً نوعی دیگر ماهی می‌باشد که فلس بر تن او نباشد و در بحر عین مسکن دارد لحمش مانند لحم گوسفند بسرخی و سفیدی زند و او را بذائقه خورند رویش بمثال روی خوک و فرجش مانند فرج زن در میان هر دو پایش باشد.

دیگر نوعیست ماهی بال نام درازیش پانصد ذرع زیادتر ماهی پرفساد و نیرنگ و مقامش دایم در بحر فرنگ است حق تعالی ماهی دیگر را که زیاده از یکذرع نباشد بر او مسلط گردانیده و گوشت بال را بدندان بگیرد و در وقت از دندان رها کند بمیرد.

دیگر نوعیست از ماهی غریق رهان نام دارد و او را در بحر مصر مقام باشد و بال دلپذیر دارد دریاورزان را دستگیر باشد چون کشتی بغرقاب رسد پرها گشوده مانع عبور گردد و احیاناً کشتی را آفت رسد غریقان را بر پشت جا داده غریقان در دمش دست استوار سازند و خود را بیاوری او بکنار رسانند.

ایضاً نوعی از ماهی در رنگ سیاه بنمد کلاه ماند چون صیاد او را بگیرد خون سیاه از او بیرون شود هرچه بدان رنگ نمایند رنگش تغییر نکند و بپای خویش نزد صیاد آید.

دیگر ماهی‌ایست که تا دو روز زنده می‌باشد و در وقت ذبحش اگر سر دیگ را محکم ننمایند دیگ پر آتش شود و اثری از آن ماهی معلوم نشود. نوعیست از ماهی معروف و مشهور بطایر بقدر یکذرع می‌باشد در شب بیرون آید و طبران کند و گوشتش در خوردن لذت فزاید.

دیگر قسمیست عروسک نام در بحر فارس او را مقامست در خاصیت چون سقنقور و آدمی را از دیدنش شهوت فزاید و ناصبور شود رویش چون آدمیانست و دو دست رنگین دارد.

دیگر ماهی‌ایست به کوسج مشهور و بر پشت استخوانی دارد پر ضرر حیوانات را بدان هلاک کند و بجانداران دریا از آن آسیب رساند و اگر آن را بشب صید نمایند جگرش سه پاره شود و بوی خوش از آن ظاهر گردد و اگر آنرا در روز گیرند نشانی از آن پیدا نباشد.

دیگر صنفیست مشهور بمدور رنگی دارد مانند پلنگ آنرا دهانیست پر پشت تنگ دستش مانند سگ دراز است و فرجش مانند فرج زن.

دیگر نوع ماهی‌ایست در دریای هند بیمثال و مانند چون از آب دهانش چیزی نویسند در روز چیزی ظاهر نشود و در شب آنچه نوشته‌اند خوانده شود.

ایضاً ماهی باشد برنگ طوطی سبز که از دیدنش دل خرم می‌شود و سرش مانند سر فیل و خرطوم رسائی دارد و بهر طرف آن از درون و بیرون استخوانیست سنان‌آسا و بهمان استخوان بدن حیوانات آبی را ریزریز می‌نماید و خرطوم باندرون صید نماید و بخورد.

مصنف عجایب المخلوقات بقلم آورده

که یک قسم ماهی بزرگ بنظر آمد که شکمش پر از ماهی خورد عرضش از طول آن بیشتر می‌شود.

ایضاً ماهیست در بحر قلزم یکذرعه دراز و در مشابهت به بوم ماند مردم آن را صید نمایند و خشک ساخته در وقت پنبه برسد و از آن جامه بافته و نبات و صوف نیز سازند نبات آن کمیاب و آنرا نبات سمکی خوانند.

ایضاً در بحر سمکیست بدرازی بیست ذرع و در شکمش هزار بیضه افزون باشد پشتش تنک بود گویند بچه را شیر دهد و مانند حیوانات خشکی پرورش نماید و شیرش مثل شیر گاو حلاوت دهد.

ایضاً در بحر فرنگ ماهی‌ایست برنگ پلنگ و لبش با دندانها و استخوانها ظاهر هریک در طول دو ذرع، دو سر دارد بدرازای ده ذرع بر هرچه آید پاره نماید کشتی‌ورزان را از آن خطر باشد.

وجه دویم چون فیل جادو و موجه بصورهای گوناگون جانداران دریائی

در کتب سیر مسطور است که در بحر آدمی می‌باشد که در همهٔ اعضاء بانسان شباهت دارد الا آنکه دم دارد بر کفل در جثه مثال آدمیان کوتاه از دیدن ایشان دریانشینان را خرمی حاصل شود چرا که از ظهور ایشان دریا آرام گیرد.

در غرایب نقل آورده‌اند

که روزی شخصی بر لب چشمه طایفه در کمال وجاهت خفته بود و شب را در سر آنچشمه توقف نموده چون شب مهتاب بود جمعی از آن چشمه از زنان برآمدند و در جلوهٔ مهتاب ببازی مشغول شدند.

دختری از آن قوم بر سر آن جوان خفته که رویش با ماه برابری می‌کرد رفت و بیکدیدن واله و شیفته آنجوان گردید او را از خواب بیدار ساخته مشغول گردانید هر شب از آن بحر بیرون آمده و پای در هامون نهاد هر زمان هوای دوست نمودی سرود گشادی از چشمهٔ دیده رود روان کردی تا شبی آن آبی اصلی برای آنخاکی تحفه آورد و کنار پر از زر و رخت او را بخانه آن پسر نهاد سکنهٔ آنجا این ماجرا بگوش ملک آنطایفه رسانیدند و بر یافتن چنان گنج آگاه گردانیدند ملک آنجا از عدالت که داشت نیمی را برگرفت و نصف را بآنجوان واگذاشت.

بعد از چندی آن پسر روانهٔ شهر دیگر شد و بجائیکه اراده داشت رسید مدتی دراز پس از رفتن آنسروناز آن محبوب دل‌نشین هر شب می‌آمد بخانهٔ آن پسر و در فراق گریه‌های زار می‌نمود هرچند جوانان خوش منظر خود را بر او عرضه کردند و بدان دختر خود را نمودند محبت کسی در دلش راه نداد بلکه از راه بسوی کسی نظر نکرد.

در اکبرنامه مرقوم است

که امیری دو فیل از نظر پادشاه گذرانید که در بلندی قامت هر دو مثل گاومیش بودند و گوشهاشان از باقی فیلها درازتر بود ظاهر شد که فیلان دریائی بوده‌اند همچنین اسبان دریائی هست.

آورده‌اند

که روزی شیخ کورکانی براهی می‌گذشت از مضافات نیشابور چشمه سبز نام که یکفرسنگ طول و عرض داشت در آن وادی از اسب فروز آمد و بر کناری بست و خود برای وضو بر لب آنچشمه نشست ناگاه اسب مانند پلنگ از چشمه برآمده بر مادیان شیخ دوید و مادیان را بارور گردانید شیخ سوار شده رفت و بدین و تیره مدت بگذشت.

بعد از ایام معهود مادیان شیخ بزاد کره بی‌نظیر و صورتش در نهایت دلپذیر چون وقت کشیدن مادیان باز آمد شیخ تیمنا باز بر لب همان چشمه رفت و مادیانرا بچرا سر داد و خود بنماز مشغول شد چون شیخ در نماز اشتغال نمود آن اسب از چشمه برآمده کره را با خود گرفته در آب برد.

شیخ گرد چشمه گردیده کره را آواز می‌داد و زبان بحرف طلبش می‌گشاد بسکه شیخ در طلب کره بود به کورکانی اشتهار یافت.

در اشارات شیخ آذری مسطور است

که سگ آبی در جثه و صورت مناسب بکلب خاکی هرگاه از آب درآید تن خود را بگل انداید و در ممر نهنگ نشیند بجهت کمین خود را بیحرکت بر روی زمین افکند نهنگ غافل از مکرش بر ساحل بخوابد و دهن را بعادت خود واکند سگ خود را بلاتحاشی در دهان نهنگ اندازد و تنش را بناخن و چنگال و دندان پاره‌پاره سازد و باز بمکر از دهان نهنگ بدر آید.

و دیگر از حیله‌های سگ آبی آنست که چون خصیه‌اش در ادویه بکار آید و مردم اکثر طلبکار آن باشند خصیهای خود را بدندان افکنده بدور اندازد چون صیاد را از دور ببیند پاهای خود را بلند کرده نشیند یعنی بی‌خایه شده و سرمایه ندارم.

دیگر گویند مقام نهنگ آب سند و نیل است و در شرارت و خصومت بی‌عدیل هیچ حربه بر او کار نکند و دایم برای شکار کمین نماید صیدیست که آنرا آبش گرو گویند چون دهان نهنگ پر کرم گردد بکنار آب آمده از آب بیرون می‌شود و در کنار آب می‌نشیند و دهان خود را باز می‌نماید و آنمرغ که پر آن مشابهت به خارپشت دارد بیهراس در دهان نهنگ می‌رود و بچیدن آن کرمها مشغول و چون الم دهان نهنگ تخفیف بهم می‌رساند دهانرا برهم می‌گذارد و چون خار آنمرغ در کامش می‌خلد دهانرا باز کرده آنطایر بلند پرواز از دهان نهنگ بسوی آسمان آهنگ می‌نماید و قوت آنمرغ کرم دهان نهنگست.

ایضاً دیگر از ماهیهای مهیب دریا تنین است که دایم دوچار شدنش با اهل جهاز مظهر قهر و کین است قوم برآنند که تولدش در هامون می‌شود و چون اهل دشت از جور ظلم آن بجان می‌آیند از شرش پناه بحضرت باریتعالی می‌برند و هلاکش را مسئلت می‌کنند جناب اقدس باریتعالی آنرا بدریا رهنما گرداند چون در دریا ظلمش از حد بگذرد حیوانات آبی از ظلمش بجان آیند باز تقدیرات فلکی آنرا بکنار افکند و گروه یأجوج و مأجوج بر او برخورده او را هلاکش سازند و گوشتش را بخورند.

و صاحب عجایب المخلوقات ذکر کرده که شخصی جسد آن را در روی خاک افتاده دید دو فرسنگ روی زمین را گرفته و نقطهای سفید و سیاه در بدنش ظاهر بود دو بال داشت مانند ماهی خطوطش در کمال سفیدی و سیاهی هر دو گوشش بگوش فیل مشابهت تمام داشت و سرش مانند تل عظیمی می‌نمود و دو چشم فراخ نمایان داشت بر گردنش ششمار هریک به بلندی منار و اینقد و قامت چون در بحر افتد دریا بجوش آورد.

ایضاً کرگدن حیوانیست چون سلحفات بسیار درشت دورش از بیست ذرع افزون از پستانش دایم شیر می‌جوشد.

در عجایب الدنیا آمده

که در بحر سرطانیست تنومند تا در آب باشد بدنش گوشتست چون از آب بدر آید بدنش سنگ شود. در حیات الحیوان مسطور است

که دابه نوعی از حیوانات دریائی است آنرا چهار دست باشد آواز هایل دارد و جانداران بحری را بیازارد و در خشکی نیز پدید آید و کسی بر خورش او اطلاع ندارد.

در عجایب المخلوقات آورده‌اند

که حیوانیست شیخ یهودی نام و آن در بحر مغرب بود رویش مثل روی آدم و زبانش سفید مثل گندم تنش بر شکل وزغ حجمش بمقدار گوساله و موی چون موی گاو دارد و از بحر شب شنبه بیرون می‌شود و در کنار دریا می‌نشیند و بآب درنیاید تا شب یکشنبه رخ نماید از این سبب یهودیش نامند و مثل حربا آفتاب‌پرست دانند و پوستش را از بهر نقرس مفید دانند چون بر نقرس نهند فی الحال درد بستاند

ایضاً قزا حیوانیست مشهور بزیبائی پنج تن دارد و یکسر و لحمش مثل لحم بره خوش طعم پوستش از حریر لطیف‌تر و او را گورخر بحری می‌نامند.

ایضاً حیوانیست به قیطس مشهور از قدرتهای خدا سر و گردن و دو دستش مثال شیر و دمش مثال ماهی.

در اختیارات بدیعی آورده‌اند

که شیخ البحر حیوانیست دریائی و از غرایب سر و دهنش چون گوساله

در نزهت القلوب آمده

که مسدود نوعیست از ماهی بسان پلنگ و دمش چون دم سگ و دهانش بر پشت و فرجش مانند فرج زنان بود.


پایان صفحه ۷۷