نگارستان عجایب و غرایب/تصویر ششم

تصویر ششم از گلگونه بدایع رنگین و از رنگ غرایب چاه شگفت‌افزا سراپایش را از زیب و زینت آراسته

در اشارات شیخ ازری منقولست که در حوالی دامغان قریه‌ایست موسوم بکهران و در آنجا چشمه‌ایست مشهور ببادخوانی هرگاه زن حایض بآن چشمه بگذرد باد سخت بوزیدن درآید و خاکبار شود که دماغ را مختل سازد.

دیگر دیهیست غورک نام در راه شیروان و در برابر آن کوهیست و در زیر آن کوه چشمه‌ایست که آب روان دارد و هرگاه نجاسات یا رخت ملوث در آن چشمه بیندازند آب آنچشمه بجوش آمده باد و غبار تیره ظاهر و از آن غبار ابر پدید آمده باران شدید ببارد چون چشمه را پاک سازند علامات برطرف شود.

دیگر در جبل الطاهر به مصر چشمه‌ایست پرآب و سیرآب‌ساز کام تشنگان اگر حایض یا جنب در آنچشمه نشیند دیگر کسی از آن آب اثری نبیند مردم آنجا آیند و چشمه را پاک سازند و بزاری در دور آنچشمه نشسته بعجز درآیند در حال آب جاری شود و مردمرا سیراب سازد.

ایضاً در حدود فارس در نزدیک بیت الثور چشمه‌ایست پرآب و قعر آنرا کسی نمیداند و چون وقت زراعت نزدیک رسد آب آنچشمه خود بخود جاری شود هرگاه کشاورزان از کشت فارغ شوند در برابر آن چشمه روی نیاز بدرگاه بی‌نیاز بر زمین آورند باز آب بقرار اول گردد ایضاً در نهاوند چشمه‌ایست مانند این و در سال یکبار بجوش می‌آید کفاف مردم آن سرزمین گردد.

ایضاً کوهیست در زمین سند بلند و فراز آن چشمه‌ایست ارجمند که چون کشاورزان آنولایت را بآب احتیاج افتد بهیئت اجتماعی بپای آنکوه رفته بآواز بلند آب طلبند آب از آن چشمه بیرون آمده جاری شود چون کفاف زراعت بکند بآواز بلند بگویند آب کافیست ساکن شود.

ایضاً در آنمقام چشمه‌ایست از آن عجیب‌تر در همان کوه که هرگاه زارعین را بآب احتیاج افتد در پای آن کوه بلند آواز نمایند که کشت ما می‌سوزد از آنچشمه آب در جوشد و پائین آمده مزارع را شاداب نماید بعد از آن زارع که حاصل خود را سیرآب نماید پا بزمین زده گوید کافیست آب در حال بایستد.

ایضاً در نواحی سلامطه دو چشمه‌ایست در جوش و خروش هر رشاشه که در آن افتد از قدرت الهی در حال خرگوش و خرچنگ شود.

ایضاً در مرمر چشمه‌ایست که تا در چشمه است آب است و چون از چشمه دور شود سنگ گردد و عجیبتر از آن اینکه در روز سنگ سفید شود و در شب سنگ سیاه.

در غرائب الدنیا آمده است

که چشمه‌ایست در طالقیه که عرض و طول آن دورادور دو فرسنگ تخمین کرده‌اند و این چشمه منبع ماهی و مرغابی است و آدم آبی هم دارد و در شبهای مهتاب از آب بیرون آمده در سر آن چشمه ببازی مشغول شوند؛ و اگر کسی قصد آنها نماید گریخته خود را در آب اندازند و عجب آنکه هرگاه از آنها کسی بمیرد زنده‌ها در ماتم او فریاد نمایند و او را در خاک نمایند.

ایضاً از عیون مشهور چشمه‌ایست در محال نیشابور بزبان عوام آن را سبز گویند و هرچه خاشاک در آن چشمه اندازند صاف باشد دورش یکفرسنگ متجاوز است و اگر قریب صد خروار خاشاک درون چشمه اندازند آب متغیر نشود.

ایضاً چشمه‌ایست در حدود مغرب مشهور به رنج و تعب هرکه در آن آب درآید گرفتار تب شود در روایتست از جامع عجائب الدنیا که غسل‌کننده آنچشمه مطلقاً خلاصی نیافته بمرض مرگ گرفتار شود.

ایضاً گویند در ارمنیه آبیست سفیدتر از شیر و هرکه جامه در آن اندازد در حال سیاه شود.

در تحفة الغرایب آورده‌اند

که در عدنان چشمه‌ایست بو العجب و آبش از غرایب بسیار دارد اگر کسی آن آبرا در کوزه نماید بمجردی وارد کوزه شود مثال خون شود و چون از کوزه خالی نمایند بحال اول بازآید.

ایضاً در بامیان چشمه‌ایست که هرکه از آن بخورد روده‌اش تاب خورده بمیرد و اگر کسی در آن آب افتد جانوران او را در آب کشند بعد از ساعتی استخوانهای او از آب بالا آید و کسی بر حال آن چشمه آگاهی نیافته.

ایضاً چشمه‌ایست در نهایت مصفائی در موصل و چون حاکم آنجا بر رعیت ظلم و تعدی نماید رعایا حاکم را در سرچشمه مهمانی ساخته از آب آن چشمه در شربتش ریزند چون حاکم بخورد در حال قدم بوادی عدم گذارد و عجب آنکه از آب مزبور برعایا ضرر و نقصان نرسد.

ایضاً چشمه‌ایست در حدود کهستان بدخشان رخشان و بسیار تند و هرکه در آن آب رود آب از تندی او را بالا اندازد و شخصی باردان صدمن گندم در آن انداخته زور آب آنرا بالا اندازد.

ایضاً در حدود فاریاب چشمه‌ایست پر از آب بصورت گرداب و علف بسیار پرتاب بر سر آن چشمه می‌باشد هرگاه کسی در آن سرچشمه بخوابد علفها بر سر و قدم او می‌پیچند و هرچند دست و پا زند از آن دام خلاص نشود.

ایضاً در خراسان عینیست مشهور بعین عیوب که هرکس در آن آب رود از علتهای ظاهری پاک شود.

ایضاً در جرقان و قهستان چشمه‌ها می‌باشد و از آنجمله چشمه‌ایست در خانهٔ معین و هرکه در آن آب رود از مرض و علت پاک شود.

در تحفة الغرایب مرقوم است

در هند چشمه‌ایست پرعجایب هرگاه عقاب پیر شود اطفال خود را برداشته بسر آنچشمه برد، اطفال خود را غسل دهد و خود غسل نماید در حال عقاب پیر جوان شود.

ایضاً در طبریه چشمه‌ایست خراب و بعد از هفت سال آب بجوشد و تا هفت سال آب دارد و باز آب آن تا هفت سال خشک شود.

ایضاً در حوالی شهر چین چشمه‌ایست مشهور بعین عیوب هرکه در آن آب رود از علتها پاک شود.

ایضاً چشمه‌ایست پر از آب و در آنجا روزی معین می‌باشد که هر سال مردم آن یکدفعه بکنار چشمه بیایند و دلخوشی نمایند و اسبی در آب اندازند در هوا سحاب و باران واقعشود تا مادام اسب در آب باشد باران ببارد و چون سیراب شوند اسب را از آن آب بیرون آورند باران بایستد و هرگاه بهمین نحو ننمایند در آنمحال باران نشود.

ایضاً جبل المقطم مصر کوهیست ژرف و در آن غاریست و در آن غار چشمهٔ آب خوشگواریست هرکه از آن برده در خاک ریزد در حال از آنجا موش برخیزد.

ایضاً در بلاد شام چشمه‌ایست مشهور بنهر سلون هرکه از آن آب بخورد در حال خندان شود.

ایضاً در طبریهٔ دمشق شام دوازده چشمه نامی است برای مرض مخصوص است از آب هریک بیمار بخورد از مرض خلاص شود و هرکه غسل نماید از آن علت برهد.

در اقبال‌نامهٔ تیموری نویسد

که چون سپاه منصور صاحبقران تیمور بتوابع روم رسید چشمهٔ آب مصفا نمایان گردید چند نفر از لشکریان نادانسته بخوردن آب مبادرت نمودند بمجرد آشامیدن راه ممات پیمودند وقوع این مقدمه باعث تعجب گردیده رفته‌رفته بعرض صاحبقران رسانیدند چند نفر بتفحص آن گماشتند آنها آمده عرضه داشتند که آب آنچشمه از قدرت کاملهٔ پروردگار بهرجا می‌رسد آب می‌گردد و چون هرکس آشامد در شکمش بند شود در حال بمیرد.

ایضاً موضعی است در بامیان در میان کوه آن چشمه‌ایست روان هرکه نجاست در آن آب اندازد آن آب بجوش آمده از عقب او برود تا او را نابود و هلاک سازد.

ایضاً سمیرم نام قریه‌ایست مابین اصفهان و شیراز در آنجا چشمه‌ایست روان چون ملخ در آن دیار بسیار شود مرد دانشمندی رفته از آن آب ظرفی پر کرده در عقب سر نگاه نکند و آن آب را آورده در هجوم و ازدحام ملخ نهد بقدرت کاملهٔ پروردگار سار بسیار جمع شود و آن ملخها را بمنقار و چنگال از آن محال برطرف نمایند.

ایضاً عبد الله‌آباد موضعیست در حوالی قزوین و در آنجا چشمه ایست پر از آب گرم و بشدت گرمست که هرگاه تخم‌مرغ در آنجا گذارند در حال پخته شود و هر مریض در آن آب درآید از علت خلاص شود.

ایضاً در شهر دامغان چشمه‌ایست که هرگاه خرقه بخون حیض آلوده در آنجا اندازند در حال باد و غبار و طوفان شود و زارعین در وقت خرمن خود را پاک می‌سازند و رفته خرقه بخون آلوده در آنچشمه اندازند چون باد شود کشاورزان حاصل خود را پاک سازند.

ایضاً در طماج ترکستان دو چشمه است یکی شیرین و یکی نمکین چون آب از چشمه‌ها جاری شود آمده در یک حوض شوند و باز از حوض بیرون شده دو جوی شود یکی شیرین و دوم نمکین چون کسی از حوض آب خورد لب تشنگان از آن شیرین می‌گردد.

ایضاً در ارزنة الروم چشمهٔ مشهور به معین الفرات است هرکه در بهار در آن چشمه غسل نماید در آنسال بیمار نشود.

ایضاً چشمه‌ایست در همان‌جا که تمام سال از آن آب می‌جوشد که دایم از آن آواز در گوش می‌رسد، کسی را در آنجا نمی‌گذارند تردد نماید چون مالی در آنجا رود فی الحال بمیرد.

ایضاً در ملاطیهٔ روم چشمه‌ایست که چون آب آن قدری راه برود سنگ شود.

ایضاً در انطاکیه چشمه‌ایست که هرگاه آب چشمه خشک شود آتش در آنشهر افتد.

ایضاً در حدود خوی چشمه‌ایست از مضافات شیروان اگر آب آن را بعسل آمیخته بخورند همان ساعت از رنج و بیماری مزمنه خلاص شوند.

ایضاً در زمین قاطون چشمه‌ایست مثل فواره می‌جوشد چون قطرات آن بر زمین رسد فی الحال آتش شود.

ایضاً در حوالی مصر کوهیست موسوم بظاهر نیل آبی از آن کوه بیرون می‌آید شیرین و جمع می‌شود در حوض چنانچه حایض و جنب در آنجا بیایند آب جابجا بایستد تا حایض از آنجا دور نشود آب مذکور جاری نشود.

آنطرف دربند مابین دو شهر چشمه‌ایست خوش‌منظر که آنرا عوام عین الصواب گویند و دایم جاری می‌باشد در شب آدینه مردم بآنجا رفته بعبادت اشتغال نمایند و در بعضی از شبها روشنی در آنچشمه بهم می‌رسد چون خورشید تابان.

ایضاً در نزهة القلوب مرقومست در طریه چشمه‌ایست روان و بسیار گرم تا آب سرد داخلش ننمایند نتوانند در آن دست بگذارند و عمارتی از قدیم بالای آنچشمه ساخته‌اند.

ارباب اخبار گویند از اساس حضرت سلیمان علیه السّلام است و در آنمحل صورتی از سنگ تراشیده‌اند و هرگاه آب از چشمه جاری می‌شود از سینهٔ همان صورت آب جاری شده دوازده قسمت می‌شود و هر قسمت از برای مرضی خوبست صاحب مرض را آورده در آن آب غسل دهند از مرض خلاص شود.

ایضاً در ریگستان مغرب شهریست معروف بشهر زنان و در آنجا چشمه‌ایست غریب بل مصدر چندین غرایب که چون زنان آنشهر در آن نشینند آثار حمل در بطن خود ببینند و بعد از مدت معهود دختری از آن بعمل می‌آید و اگر پسر بزاید بسرحد کمال نرسیده بمیرد و اگر کسی بآنمحال برود از تقاضای آلت رجولیت ایمن شود.

در عجایب البلدان مسطور است

در موضعی از توابع مازندران چشمه‌ایست و در آن کرمها می‌باشد هرگاه کسی بجهت آوردن آب برود و کرمها را لگد نماید آب سبویش کنده گردد و اگر کسی آن کرمها را لگد کرده باشد و از عقب کسی که آب می‌برد روان شود آب سبوی آن شخص نیز کنده شود.

در تحفة الغرایب نوشته

در نواحی جرجان چشمه‌ایست عجایب گاهگاه بیموجب آب آن بسته گردد و ساکنان آنجا دلخسته شوند و زن و مرد آن دیار جمع شوند و بر لب آنچشمه رفته بساز و خرمی گذرانند باز آب آنچشمه جاری شود و تشنگان آن دیار سیراب شوند.

صاحب صور الاقالیم مرقوم نموده است

در حوالی اردشیر چشمه‌ایست صاف و مردم آنجا اگر حاجت بمسهل دارند بمجرد خوردن آب شکمشان جاری شود و اگر کسی بدرد اسهال گرفتار باشد از آن آب بخورد در شکمش قبض شود و اگر مریضی از آن آب بخورد از آن مرض خلاص شود.

ایضاً در ده فرسخی شیراز چشمه‌ایست موسوم به ابخاست و خاصیت آن آب در فصل بهار مثل جلاب باشد خاص و عام آن مرزوبوم در بهار جمع شده از آن آب سه روز بخورند بمجرد آشامیدن دفع فضلات می‌شود و طبیعت آشامندگان از اخلاط پاک می‌شود و طرفه اینکه اگر آب را بخورند از بالا کار می‌نماید و الا استعمال نمایند از مخرج استعمال کار نماید و الا نفخی در شکم پیدا می‌شود که بیم مرگ باشد

ایضاً در سرحد غور چشمه‌ایست که آنرا چشمهٔ بانگ نماز می‌نامند و آن مکانرا بسیار متبرک دانند آب آن چشمه همیشه برجاست چون کسی بر سر آن چشمه آمده اذان گوید آبش در حرکت آمده قدری راه برود و باز بایستد

ایضاً در غور چشمه‌ایست و روز معین دارد مردم آنمرزوبوم تمام جمعشده هنگام شب بر سر آنچشمه روند و هریک نشانی بر تیر خود بسته در آنمکان اندازد خود بمقام و مکانی که دارند مراجعت نمایند چون صبح شود آنها بهمان مکان آمده تیر خود را بردارند اگر مقصودش حاصل شود بر سر تیر رأس مرغ یا جانوری باشد البته مقصود آنشخص برآید و الا در عقدهٔ تعویق بماند تیرش خالی افتاده باشد

ایضاً در آبخسرو از مضافات شهرورد و در صحن‌سرای آنجا چشمه ایست چون دریای خورد عمیق و کسی بسعی جد و جهد بقعرش نرسیده دو جوی بزرگ مساوی چهار آسیا گرداب از آن جاری می‌شود چون آنرا بند نمایند آبش کم نشود چون آنرا مفتوح نمایند آبش زیاد نشود

ایضاً در موضعی از مضافات شیروان دره‌ایست کلان و چشمه‌ایست آبروان در نهایت حرارت و گرمی که بخارش چون شعلهٔ آتش سوزندهٔ اشیاء است و بقدر یک تیر پرتاب راه جریان یافته در منافذ احجار غایب شود و بعد ظاهر می‌شود آب سرد در نهایت خوشگواری و خنکی که خورندهٔ آنرا لرزه در اندام افتد

در هفت اقلیم

مرویست که در تفلیس چشمه‌ایست که آبش در نهایت گرمی و آن آب غریب خاصیت دارد اگر کسی ده بیضه در آن آب اندازد که پخته شود اولاً پخته گردد و یک بیضه غایب گردد

ایضاً در تاشکند چشمه‌ایست خراب که پیوسته چون دیدهٔ ظالم بی‌آب می‌باشد چنانچه اندک آب در آن ظاهر شود در هوا رود.

ایضاً ساختهٔ کیانی در جزو سرائی ساخته طولانی در میان آن چشمه‌ایست حوض‌آسا که بدریا لاف برابری می‌زند غواصان بقعرش نتوانند رسید و ملاحان از ژرفای آن آگاه نتوانند شد.

ایضاً در محال نیشابور چشمه‌ایست که آنرا چشمهٔ سبز می‌نامند پرنیرنگ آبش در نهایت گوارائی و بر سر آن عمارت ساخته‌اند در غایت دلنشینی گویند ساختهٔ امیر چوپان است و چون کسی بر سر عمارت رود آن چشمه در چشمش ننماید و در شب جمعه آواز هایل از آنجا شنیده شود در آن شب زهاد و عباد بر لب آنچشمه آیند و آنشب بیدار باشند.

گویند شیر و گاو و اسب در آن آب باشند و در دیدهٔ نظارگیان درآیند باندازهٔ غریبه

ایضاً در حوالی بسطام چهار چشمه می‌باشد که آب از آنها اندک‌اندک ریزد دائماً از جوش برودت دل بینندگان را تسلی می‌بخشد از قاذورات چیزی در آن ریزند چنان باد سخت و پر شدت در آنجا بوزد که اشجار بزرگ را از بن برکند تا آنچشمه را پاک ننمایند باد کم نشود چنانچه این مقدمه مکرر در نظر سکنهٔ آنجا بتجربه آمده مصنف عجایب المخلوقات

در تحفة الغرایب نقل آورده‌اند که در قرب چاچ چشمه‌ایست در بالای بلندی اگر در آسمان سحاب و باران باشد در آنچشمه نیز آب جاری شود و الا در آسمان ابر نباشد در آنچشمه آب نباشد و بدون غمام و باران آب در آنچشمه نباشد

در جامع عجائب المخلوقات

روایتست که شیخ عمر تسلیمی آورده در درواق کوهساریست بلند و در آن کوه چشمه‌ها می‌باشد ارجمند که آب جمله گرم و از آنجا دخان برآید و شعله‌های آتش در نظرها جلوه نماید احمر و اصفر و ابیض و اخضر و آن‌جا دو حوض ساخته‌اند یکی از برای رجال و یکی برای نساء مردم بجهت رفع مرض قصد آن حوضها کنند هرکه بمرور در آب آید منتفع شود هرکه بیکمرتبه در آب رود تن او سوخته گردد

ایضاً در جزیره صقلبیه متصل بحر مغرب کوهیست سرکش و در آن کوه آتش عیان می‌باشد و چشمه‌ایست در آن کوه که شعله‌های آتش از آن بدر جهد و در نظر سیاران شعله‌های آن در بالیدن جلوه‌گر می‌باشد و هرچند کسی کوشش بجا آرد اگر کسی آتش از آنجا نقل کند در دم خاکستر شود

ایضاً در قرب زمین ارض روم چشمه‌ایست هرکه در فصل بهار در آب آن غسل کند از بیماریها تمام سال در امان باشد

ایضاً در فراور خراسان موضعیست و در آنجا چشمهٔ آبیست روان هرکه در آن چشمه غسل نماید تب رابع را زایل نماید و اگر صاحب این مرض در آن آب نشیند از آن مرض خلاص شود اینحرف بر زبان ساکنان خراسان مذکور است

ایضاً در مابین اقشهر و انطاکیه چشمه‌ایست موسوم بعین النار هرکه قضیب در آن آب نهد هماندم بسوزد در زمان سابق سلطان علاء الدین کیخسرو از آنراه می‌گذشت حدیث آنچشمه را باو رسانیدند تعجب کرده بر سر آنچشمه ایستاد و فرمود تا قضیبی در آنچشمه فرو بردند چون در آوردند سوخته و خاکستر شده بود

صاحب عجایب المخلوقات

از تحفة الغرایب نقل آورده که متصل جرجان کوهیست و در آنکوه بر سر قله که با زمین مساوی است چشمهٔ آبیست آب از آن در آمده در غدیر که متصل آنست جمع می‌شود و آن غدیر در طول و عرض مساوی یک تیر پرتاب راه می‌باشد و در میان آن حوضیست و درخت در آن است که هر سال چهار ماه شجر آن از نظرها غایب می‌شود و هیچ‌کس بر احوال آن مطلع نمی‌شود بعد از مدت موعود باز پدید می‌شود و در بعضی اوقات دو سال ناپدید می‌شود و در سالی که باران بسیار باشد زود ظاهر می‌شود و حکام آنولایت در بعضی اوقات آن درخت را بریسمانهای محکم بسته‌اند چون وقت آن آمد ریسمانها را گسسته دیده حیران قدرتهای بیچون گشتند یکسال در غایب شدن آندرخت خبر بسلطان وقت رسانیدند و سلطان بغواصی امر فرمود که بقعر آنچشمه رفته از آن درخت اثری معلوم نماید و بعد از مدتی آن غواص از چشمه بیرون آمده تقریر نمود که هزار ذرع در قعر آب فرو رفتم و از آن درخت اثری ندیدم.

نقلست آورده‌اند که چون جهان پهلوان گرشاسب از تسخیر سراندیب و سیر کوه نقشی که قدمگاه آدم صفی است واپرداخت و بارادهٔ سیر دریا و جزایر آن کشتی و غراب‌ها را یکجا ساخت بعد از مدتی بجزیرهٔ رسید که در آنجا شیرسران اقامت داشتند و پادشاه آنجا از نسل شیث پیغمبر علیه السّلام بود چشمه‌ای دید که آبش چون شراب بود هرکس جرعه‌ای از آن نوشید در حال لایعقل شد و چشمهٔ دیگر هم در همانمقام ملاحظه نمود که در چهره هم و دو گام مسافت دارد آب از آن بسان تیر می‌جست و باز بهمان سوراخ می‌نشست رشاشه که از آن بر زمین افتاده در حال سنگ شد عجب آنکه در زمستان حجر سیاه و در تابستان حجر سفید می‌شد.

ایضاً در همان نسخه مرقومست که چون گرشاسب از آن جزیره فارغ گشت بعزم سیر در دریا باز در جهاز نشسته از آنجا بجزیره شترسران وارد گردیده با ملک آنجا جنگ واقع نشده بصلح انجامیده بزم عشرت آراسته و محفل مسرت پیراسته شد زنان شترسران که در حسن و لطافت بی‌عدیل بودند و دلهای مردم تاراج می‌ساختند برقاصی و سرودخوانی پرداختند و برای چشم و دل ناظران نزل شایسته ساختند بعد از آن پادشاه آنفرقه گرشاسب را برداشته در بیشهٔ برد که گلهای رنگارنگ غیر مکرر و اشجار مثمر داشت و در آن بیشه چشمهٔ بود که از آبش مرض بجوش می‌آمد و زمین حوالی آنچشمه تمام شوره‌زار بود و آبش تلختر از زهر مار و عجب آنکه در آن شوره‌زار گل و ریاحین بیشمار بود بحدی مشکبو که بمجردی که از دور بوئیدند عطسه بر دماغ راه می‌یافت.

ایضاً در همان تاریخ مرقومست که در بحر هند جزیره‌ایست مشهور بهندگیر و در آن طرفه آبگیری است آبش سرختر از خون و ماهیان آنجا تمام گلگون هرگاه آب در جوش آید ماهیان بیرون آیند همینکه در زمین پهلو نهند در حال سنگ شوند چون مرجان سرخ.

ایضاً در همان نسخه مرقومست که گرشاسب شاه پس از تسخیر قرطبه در سرزمینی رسید که در آنجا حوض آبی دید که ساکنان آنجا هنگام شام بر لب آنحوض می‌رفتند و از آنچشمه ماهیان بدام می‌گرفتند که ماهیان کافور و مشک داشت اهل آنجا ماهیانرا در آفتاب گذارند که خشک شود او را می‌ریسند و از آن جامه می‌سازند که اثر مشک از آن جامه‌ها معلوم می‌شد چون او را می‌شستند مشک‌آگین می‌شد و در هنگام بهار آب آن چشمه مانند نبات شیرین بود و در موسم تابستان تلخ می‌شد.

ایضاً در همانروضهٔ بهار آئین مسطور است که چون فریدون، جهان پهلوان را بجنگ فغفور چین فرستاد در طی راه جهان می‌پیمود به بیابانی رسید که سراسر سبز و خرم بود و آهو و گوزن در آنجا عالم‌عالم و در آنجا چشمهٔ بود بغایت سفید و جانداران آن صحرا فوج‌فوج می‌آمدند و آب می‌خوردند در ابتدا آب از آن چشمه نرم‌نرم برون تراود چون هجوم وحشیان بسیار شد بیکبار در تموج آمده چون شیر غرش زدی تمام جانداران آب‌خوار را فرو بردی پس از ساعتی استخوانها لخت‌لخت از آنچشمه بیرون می‌شد.

ایضاً هم در آن نسخه می‌نویسند که چون جهان پهلوان برای تسخیر بلاد چین رخصت حاصل نمود چون در شهر ساحر رخت اقامت انداخت نریمان وارد ملکی شد که در آن چشمه‌ای بود معمور بطول و عرض یکمیدان و در هنگام طلوع آفتاب فریاد و فغان از آنچشمه برمیخاست و هر سنگی که در زیر آب می‌بود بروی آب آمده می‌ایستاد و در غروب آفتاب بزیر آب رفته ناپدید می‌شد.

در نزهة القلوب آمده

که در ملک حسکه بولایت شام چشمه‌ایست عین البقر نامند گویند گاو که باریتعالی به آدم صفی برای زراعت داده از آن چشمه آمده و آنچشمه را بهمین جهت بدین نام خوانند آب آن عین را در مزروعاتی که از نمو بالیده باشد بربندند کشت آنجا نیکشود و از همه زودتر درو شده حاصل نیکو دهد.

ایضاً در همان نسخه آمده که در زمین ارماج از توابع انطاکیه چشمه‌ایست آب آنرا در زمینی که کژدم باشد بیاورند تمام عقربها از خانها درآمده در آن آب جمع شوند و تماشائیان بگرفتن آنها اشتغال نمایند عقارب آن آبها را دوستدارند.

در عجایب الدنیا مسطور است

که چاهیست در نواحی همدان بی‌پایان در ازمنهٔ سابق یکی از پادشاهان آنجا خواست که بر قعر آنچاه آگاه شود تمام کاه آن ممالک را جمع ساخته در آنچاه ریخت هیچ اثری از آن کاه پدیدار نشد و کسی از عمق آن آگاه نشد بعد از سالی قافله از جانب التای رسید پادشاه همدان رنگ روی آنگروه را کاهی دید استفسار نمودند قافله‌باشی بعرض رسانید که پارسال تمام آب محال ما کاه‌آلود بود از آنجهت رنگ روی ماها زرد شده پادشاه از شنیدن زبان فروبست.

ایضاً در حدود قهستان طرفه چاه است که از صبح تا شام از قعر آن بآسمان دود بالا می‌رود.

ایضاً در کوه اصفهان چاهیست که از پایانش احدی اطلاع ندارد قضا را کودکی در آنچاه افتاد مادرش نزد حاکم بداد رفت حاکم زندانی را با ده من سنگ در سبد گذاشته در چاه افکندند تا هفت روز آن زندانی در آنچاه رفت بقعر چاه نرسید و از نصف راه آنسنگ را در چاه انداخت و سه روز گوش بآواز سنگ داشت مطلقاً اثری از آن ندیده بعد از ده روز از نیمهٔ راه برگشت و کسی از قعر آنچاه اطلاع ندارد.

ایضاً چاهیست در فوشنج که هزاران هزار کبوتر در آن آشیان دارد مردم برای صید کبوتران در آنچاه روند هرچند ریسمان را مستحکم نمایند-از نصفهٔ راه ریسمان پاره شده طناب عمر صیاد بمقراض قدرت دو پاره شود.

ایضاً هم در آن کوه چاهیست که هرچه در آن افتد خودبخود از آنچاه بالا جهد.

در اشارات شیخ ازری دیده شده

که در ملک اندلس چاهیست که هر سال در روز معین از آن آب می‌جوشد و آنچاه در آنحال بطریق شیر می‌خروشد و دو شاخه می‌شود و در دو حوض بتدریج رفته منجمد می‌شود مانند صمغ عربی بنظر درمیآید و الوان حیرت بر دل بینندگان می‌گشاید صمغ حوض اول خاصیت زهر بهم می‌رساند و آشامنده را بر غراب مرگ می‌نشاند و صمغ حوض دویم تریاقیست در ازالهٔ سمیت مشهور. در تحفة العشاق منقولست

که در کوه عراق چاهیست مردم بر گردش با دف و چنگها جمع شده و ترانهای رنگارنگ برکشند و سازها کوک نمایند و گوش بآواز دهند هر پرده که بنوازند همان چغانه را از آنچاه بشنوند که دل حاضران بی‌آرام گردد.

ایضاً در شهر همدان قریب یکجریب حوضیست و از عمق آن هیچ‌کس را اطلاع نیست چهار هزار ذرع ریسمان ساخته سنگ بر آن بسته در حوض انداختند بعمق آن نرسید.

ایضاً در جزیرهٔ قیصو چاهیست نمایان و در آنجا ماهی بسیار می‌باشد هر ماهی از آنجا برآرند در حال سنگ شود.

ایضاً چاهیست عمیق در شتابگاه آبش تشنگان را آواره می‌سازد چون مردم آنمرزوبوم محتاج بآب شوند باتفاق بسر چاه رفته استدعای آب نمایند در حال آب از آنچاه بجوشد که خواهشمندان سیراب شوند باز بحال اصلی گراید.

در تاریخ هفت اقلیم احمد رازی چنین ترقیم نموده

در شهر شبانگاره چاهیست که هرکس را سگ دیوانه بگزد و از آن آب بخورد در حال به شود.

ایضاً در ولایت بسطام چاهیست که آبش را از افراط تلخی نتوانند خورد هرکس بخورد بوی دهان و بواسیر را برطرف نماید.

ایضاً در ولایت تاشکند چاهیست هرکه آب آنرا بخورد هر خلط که در بطنش باشد برطرف شود و اگر آن آب را بجائی برند خون شود و اگر بمسافتی بعید برند در حال سنگ شود و اگر پارچه بخون حیض آلوده در آنجا اندازند صاعقه‌ها پدید شود که دیوارها را خراب نماید.

ایضاً در زمین طرابلس چاه آب واقعست هرکه آن آب بیاشامد در حال احمق شود.

در عجایب المخلوقات آورده‌اند

که بئر برهوت در قرب وادی بیشه حضرموت واقعست مردی از متوطنان حضرموت نقل کرده که روزی در وادی برهوت می‌رفتم وقت طلوع آفتاب زنی آبستن بهمراهیم می‌رفت از آنچاه آوازهای عجیب می‌شنیدم تا حدی که سرم از فرط غوغا بدرد آمد آنزن از دهشت آن آوازهای مهیب بار خود بنهاد.

ایضاً همدر آنجا مسطور است که بئر توفیر در اراضی مغرب چاهیست از آنچاه همیشه بادهای تند برمیخیزد تا بغایتی که اگر چوب بزرگ در آنچاه اندازند بعد از زمانی باد از چاه بالا اندازد.

ایضاً در جزیرهٔ هند منصور چاهیست که کافور منصوری از آن چاه بیرون آورند و در آنچاه صنفی از ماهی می‌باشد که اگر یکی از آنجا بیرون شود در حال سنگ شود.

ایضاً بر سر کوه دماوند چاه عمیقی است که بروز از آن دود و بشب آتش مشتعل می‌شود و هرچه در آن اندازند بعد از زمانی بیرون افتد.

ایضاً بئر الکلب چاهیست از قرایای حلب هرکس را کلب دیوانه بگزد و آب آنچاه بخورد در حال صحت یابد و شرط آنست که سگ گزیده از چهل روز نگذرد نقلست که سه نفر آدم را کلب گزیده بود بدانجا بردند دو نفر که تا چهل روز نرسیده بودند از آب آن حوض خوردند چاق شدند و یکنفر که پنجاه روز شده بود از آن آب خورد جام حیاتش لبریز شده مرد

ایضاً چاهیست در موضعی از مواضع ارض فارس میان دو کوه نمایان و معروفست به بئر هندیان از آنچاه دخان عظیم برمیآید هیچ‌کس از بیم شورش پیرامون آن نشده قدم نمی‌گشاید اگر مرغ بر سر آنچاه رود از جوش حدت و حرارت سوخته خاکستر شود.

در روضة الطاهرین نیز مرقومست

که در عهد فریدون فرخ چون نریمان را بتسخیر ملک چین فرستاد بعد از طی مراحل در شهری رسید در آن چاهی سهمگین بود آبش در نهایت خوشگواری شیرین ولی در آنچاه چیزی نمی‌ماند اگر سنگ یکمن تا صدمن در آن می‌انداختند آب در جوش آمده آنسنگ را بالا می‌انداخت و اگر دو نفر باهم مدعی بودند بسر چاه می‌رفتند و مردم در دور چاه صف می‌بستند هرکدام بیگناه بود آب بالا می‌انداخت و هرکدام که گناه داشت در آن آب کشتی عمرش طوفانی می‌شد.


تا پایان صفحه ۱۲۳.