هاتف اصفهانی (غزلیات)/مهر رخسار و مه جبین شدهای
مهر رخسار و مه جبین شدهای | آفت دل بلای دین شدهای | |||||
مهر و مه را شکستهای رونق | غیرت آن و رشک این شدهای | |||||
پیش ازین دوست بودیم از مهر | دشمن من کنون ز کین شدهای | |||||
من چنانم که پیش ازین بودم | تو ندانم چرا چنین شدهای | |||||
ننشستی چرا دمی با من | گرنه با غیر همنشین شدهای | |||||
دل ز رشکم طپد چو بسمل باز | بهر صیدی که در کمین شدهای | |||||
غزلی گفتهای دگر هاتف | که سزاوار آفرین شدهای |