هاتف اصفهانی (ماده تاریخها)/حیف از هدیه آن گل رعنا
حیف از هدیه آن گل رعنا | که پری چهره بود و حور سرشت | |||||
حیف از آن تازه گل که بر شاخش | دست گلچین روزگار نهشت | |||||
از حریرش لباس بود آخر | بسترش خاک گشت و بالین خشت | |||||
رشتهی عمر آن یگانه گهر | گردش چرخ بین چگونه برشت | |||||
بود تا مزرع جهانش جای | تخم خیرات جاودانی کشت | |||||
همه نیکی گزید و نیکی کرد | آری از خوب برنیاید زشت | |||||
الغرض چون ازین جهان خراب | سوی گلزار خلد رفت نوشت: | |||||
هاتف خستهدل به تاریخش | از جهان هدیه شد به سوی بهشت |