هزار و یک سخن/ز
(ز)
- ز امتحان حال هر کسی شود معلوم
- زبان ترجمان دل است
- زبان خوش مار را از سوراخ بیرون میآورد
- زبان در دهان پاسبان سر است
- زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد
- زحمت بود درویش را ناگه چو مهمان در رسد
- زخم تیر بر تن است و زخم سخن بر جان
- رخم زبان سوزانتر که زخم سنان
- زر از معدن بکان کندن بدر آید
- زر را دوست بسیار است و زردار را دشمن بیشمار
- زر زر آرد گنج گنج
- زر سفید از برای روز سیاه
- زری که پاک شد از امتحان چه غم دارد
- ز عشق تا بصبوری هزار فرسنگ است
- زکوة مال بانفاق است و زکوة علم بارشاد
- زکوة مال نذر کن که تا بلا برود
- ز کوشش مشکلها آسان و خارستان گلستان میشود
- زمانه با تو نسازد تو با زمانه ستیز
- زمین را از آسمان نثار است و آسمان را از زمین غبار
- زن تا نزائیده بیگانه است
- زنهار کسی را نکنی عیب که عیب است
- زور بکشتن دهد زر بجهنم برد
- زیر کاسه نیم کاسه است
- زیره بکرمان میبرد
- زینت زن بعفت است و جمال و آرایش مرد بغیرت است و کمال
- زبور ادب بهتر که جلب ذهب