برگه:Tarikhe 500 Saleh Khouzestan.pdf/۵۹: تفاوت میان نسخه‌ها

Darafsh (بحث | مشارکت‌ها)
برچسب: هم‌سنجی‌شده
Darafsh (بحث | مشارکت‌ها)
حاشیه‌نگاری شد
متن برگ (در تراگنجانی خواهد آمد):متن برگ (در تراگنجانی خواهد آمد):
خط ۵: خط ۵:
سید بدران را گذشته از سید سجاد پسران دیگری بود. یکی از ایشان سید مطلب نام داشت که در زمان حکمرانی سجاد ازو رنجیده بدروق که یکی از شهرهای باستانی در جنوب خوزستان بود رفته نشیمن گزید. این زمان دروق به دست دسته‌ای از بنی تمیم بود که به گفتۀ سیدعلی در زمان سید محسن به خوزستان آمده و به دستور او در آنجا جای گزیده بودند. پیشوای ایشان که امیر عبد العلی نام داشت سید مطلب را پذیرفته به نوازش و مهربانی برخاسته و سید مطلب دختری از بنی تمیم گرفته در میان ایشان به زندگی پرداخت.
سید بدران را گذشته از سید سجاد پسران دیگری بود. یکی از ایشان سید مطلب نام داشت که در زمان حکمرانی سجاد ازو رنجیده بدروق که یکی از شهرهای باستانی در جنوب خوزستان بود رفته نشیمن گزید. این زمان دروق به دست دسته‌ای از بنی تمیم بود که به گفتۀ سیدعلی در زمان سید محسن به خوزستان آمده و به دستور او در آنجا جای گزیده بودند. پیشوای ایشان که امیر عبد العلی نام داشت سید مطلب را پذیرفته به نوازش و مهربانی برخاسته و سید مطلب دختری از بنی تمیم گرفته در میان ایشان به زندگی پرداخت.


مطلب را نیز پیرانی بود که یکی از ایشان بنام سید مبارک چون از آغاز جوانی به آدم‌کشی و راهزنی برخاسته بود مطلب او را از پیش خود راند و او همراه پسر عمویش فرج اللّه به رامهرمز نزد سلطان علی افشار رفت.
مطلب را نیز پیرانی بود که یکی از ایشان بنام سید مبارک چون از آغاز جوانی به آدم‌کشی و راهزنی برخاسته بود مطلب او را از پیش خود راند و او همراه پسر عمویش فرج اللّه به {{wdl|Q888697|رامهرمز}} نزد سلطان علی افشار رفت.


سلطان علی از بیباکی مبارک بیم کرده قصد آن نمود که او را نابود سازد. مبارک این قصد را دریافته بیش از آنکه او شام بر این بخورد این چاشت برو خورد. بدینسان که روزی در شکار به هنگام گذشتن از جویی ناگهان از پشت سر شمشیر رانده سر او را از تنش دور ساخت و تا افشاریان آگاهی یافته پیرامون او را فروگیرند همراه فرج اللّه گریخته جان بدر برد.
سلطان علی از بیباکی مبارک بیم کرده قصد آن نمود که او را نابود سازد. مبارک این قصد را دریافته بیش از آنکه او شام بر این بخورد این چاشت برو خورد. بدینسان که روزی در شکار به هنگام گذشتن از جویی ناگهان از پشت سر شمشیر رانده سر او را از تنش دور ساخت و تا افشاریان آگاهی یافته پیرامون او را فروگیرند همراه فرج اللّه گریخته جان بدر برد.