برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۲۱۰: تفاوت میان نسخهها
جز تصحیح ه اردو |
جز تصحیح مسائل یونیکدی (ک و ی عربی و غیره) |
||
متن برگ (در تراگنجانی خواهد آمد): | متن برگ (در تراگنجانی خواهد آمد): | ||
خط ۱: | خط ۱: | ||
دستهای از ایشان از راه قوریچای بآنجا تاختند و با سواران بجنگ پرداختند. سه ساعت زدوخورد برپا بود و سواران با آنکه صدتن کمابیش و خود چند برابر مجاهدان میبودند، ایستادگی نتوانسته پراکنده و پریشان رو بگریز آوردند. مجاهدان سرقله را بدست آورده سنگری در آنجا برپا کردند. توپی نیز بدانجا برده بکار گزاردند. |
دستهای از ایشان از راه قوریچای بآنجا تاختند و با سواران بجنگ پرداختند. سه ساعت زدوخورد برپا بود و سواران با آنکه صدتن کمابیش و خود چند برابر مجاهدان میبودند، ایستادگی نتوانسته پراکنده و پریشان رو بگریز آوردند. مجاهدان سرقله را بدست آورده سنگری در آنجا برپا کردند. توپی نیز بدانجا برده بکار گزاردند. |
||
این فیروزی از آنرو گرانبهاست که راه آمدوشد را میانه دو چی و باغ |
این فیروزی از آنرو گرانبهاست که راه آمدوشد را میانه دو چی و باغ صاحبدیوان میبرید. اینست به دولتیان ناگوار افتاده بآن شدند که همانشب دوباره تاخت آورند و آنجا را از دست مجاهدان بیرون آورند، و چون دو ساعت و نیم از شب گذشت ناگهان با نیروی بزرگی به جنگ و تاخت پرداختند و تا چند ساعت زورآزمایی بس سختی میکردند ولی |
||
کاری از پیش نبرده با دست تهی بازگردیدند و دو تن از |
کاری از پیش نبرده با دست تهی بازگردیدند و دو تن از ایشان کشته شدند. |
||
روز پنجشنبه در شهر آرامش برپا و آزادیخواهان شادمان میبودند، ولی دولتیان غم از دست دادن قله را میداشتند. |
روز پنجشنبه در شهر آرامش برپا و آزادیخواهان شادمان میبودند، ولی دولتیان غم از دست دادن قله را میداشتند. |
||
شب آدینه هفدهم مهر (۱۳ رمضان) آغاز شب آرامش بود. ولی نیمه شب بهنگامی که ماه خود را باوج آسمان رسانیده با تابش قشنگ خویش سراسر شهر را سیمین ساخته و مردم در آن دل شب در بستر آرامش غنوده بودند، ناگهان غرش توپ و نارنجک تندروار در هوا پیچید و خفتگان را بیدار ساخت. جنگ بیشتر در سمت خیابان رو میداد ولی از همه سنگرها آواز |
شب آدینه هفدهم مهر (۱۳ رمضان) آغاز شب آرامش بود. ولی نیمه شب بهنگامی که ماه خود را باوج آسمان رسانیده با تابش قشنگ خویش سراسر شهر را سیمین ساخته و مردم در آن دل شب در بستر آرامش غنوده بودند، ناگهان غرش توپ و نارنجک تندروار در هوا پیچید و خفتگان را بیدار ساخت. جنگ بیشتر در سمت خیابان رو میداد ولی از همه سنگرها آواز شلیک برمیخاست. |
||
چنین گفته میشد که عینالدوله با سرکردگان گفتگو کرده و بآنسر بوده که فردا بامداد از همه سو بشهر تازند و بکیفر از دست دادن سرقله بار دیگر جنگ بزرگی برپا کنند. این سخن چه راست و چه دروغ چون بگوش سالار رسید پیشدستی کرده دستهای از مجاهدان را بر سر |
چنین گفته میشد که عینالدوله با سرکردگان گفتگو کرده و بآنسر بوده که فردا بامداد از همه سو بشهر تازند و بکیفر از دست دادن سرقله بار دیگر جنگ بزرگی برپا کنند. این سخن چه راست و چه دروغ چون بگوش سالار رسید پیشدستی کرده دستهای از مجاهدان را بر سر لشکرگاه عینالدوله فرستاد. اینان چندان بلشگرگاه نزدیک شدند که چادرها و روشنایی چراغها را میدیدند و از آن نزدیکی ناگهان بآتشباران |
||