برگه:سنگی بر گوری.pdf/۸۸: تفاوت میان نسخه‌ها

(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۱۷ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۹:۴۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۸۷
 

يك روز من کشف کردم که میخ زیر زانویت را سوراخ کرده. و بچه زحمتی بردم برایت وصله اش کردم. گرچه نباید یادت باشد. من که به تو بروز ندادم...

قرآن را بستم و از پنجره نگاهی به بیرون انداختم. مردها و زنها یکهو سر يك قبر کپه می شدند. و انگشت ها | به سنگ و سر ها پایین. مدتی می ماندند و بعد تك تك برمی۔ خاستند. به نسبت جرأتی که داشتند یا به نسبت ارثی که برده بودند - یعنی بستگی با صاحب قبر. یعنی به نسبت نزدیکی با | آخرت. مگر نه؟ و از تعدادشان و جنسیتشان می شد فهمید که صاحب قبر کیست. پدر است با مادر است با خواهر و برادر با شوهر و عمه و خاله. و زنی تنها بر سر قبر آنطرف نهر چنان ضجه میزد که انگار شوهرش داماده بوده و از توی حجله یکسر آمده اینجا. اما نه. بچه زنك دورش میپلکید. خوب چه مانعی دارد؟ مگر همه مثل تو عقیم اند؟ از توی حجله هم می شود رفت به عالم آخرت و بچه هم داشت. می بینی که در گورستان هم خودت را رها نمی کنی، احمق! و زنك؟ خودش يك كپه سیاهی، عین مادرم. و دمرو سر قبر افتاده و صدایش؟ چقدر شبیه صدای خواهرم. راستی مادریادت هست که روی سینه خواهرم سرب داغ کرده گذاشتيد؟ هان؟ همان از توی حجله نمیدانم چه دردی گرفته بود که آخر سرطان شد. و درمان ها و دکترها. به هروداری راضی شد اما به عمل نشد. آخر شوهر او هم بچه