برگه:سنگی بر گوری.pdf/۸۹: تفاوت میان نسخه‌ها

(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۱۷ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۹:۵۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۸۸ / سنگی بر گوری
 

می خواست. عین من، مسخره نیست؟ و خواهرم عجب سرتق بود. باز هم عين من نمی خواست دست مرد غریبه به تنش برسد. با مپهای مودار. و لابد موهای سفید. که از زیر سات دستکش بیرون زده. گرچه طبيب او پیر نبود. البته من توی مطب دیدمش نه پای تخت عمل. مچ دستش با يك دگمه نقره بسته بود. و رویش نقش سکه های هخامنشی. بخود من گفت اگر پستانش را برداریم دو سه سالی مهلت دارد. درست همینطور. و برای خواهرم؟ مثل اینکه گفته باشد اگر چادرش را برداریم. هردو یکسان بود. یارو البته به فارسی نگفت. نه برای اینکه قصابی قضیه را پوشانده باشد. بلکه مثلا تا مریض را نترساند. ترس! خواهركم خودش خواسته بودسرب داغ کرده بگذارند. گفته بود دلم میخواهد آتش جهنم را هم توی همین دنیا ببینم. آخر همه چیز دیگرش را دیده بود. تجربه کرده بود. ولی هرچه کردیم برای عمل حاضر به تجربه نشد که نشد. عجب سرتق بود. که مگر چه خیری از این زندگی برده ام؟ با این قرمساق... اصطلاح خودش بود. هیچوقت اسم شوهرش را بزبان نمی آورد. با ضمیر موم شخص بکار می برد یا یکی از این فحش ها، و ... بچه که ندارم تا پایش بنشینم... وراست گفته بود میدانی مادر چطور شد که من در رفتم؟ یعنی رفتم سفر؟ يادت هست؟ آخر من که کف دستم را بونکرده بودم. دکتر گفته بود که تا مغز استخوانهاش پوك میشود.