| | | | | | |
|
روز شکار، پیرزنی با قباد گفت |
|
کاز آتش فساد تو، جز دود و آه نیست |
|
|
روزی بیا به کلبهی ما از ره شکار |
|
تحقیق حال گوشهنشینان گناه نیست |
|
|
هنگام چاشت، سفرهی بی نان ما ببین |
|
تا بنگری که نام و نشان از رفاه نیست |
|
|
دزدم لحاف برد و شبان گاو پس نداد |
|
دیگر به کشور تو، امان و پناه نیست |
|
|
از تشنگی، کدوبنم امسال خشک شد |
|
آب قنات بردی و آبی بچاه نیست |
|
|
سنگینی خراج، بما عرضه تنگ کرد |
|
گندم تراست، حاصل ما غیر کاه نیست |
|
|
در دامن تو، دیده جز آلودگی ندید |
|
بر عیبهای روشن خویشت، نگاه نیست |
|
|
حکم دروغ دادی و گفتی حقیقت است |
|
کار تباه کردی و گفتی تباه نیست |
|
|
صد جور دیدم از سگ و دربان به درگهت |
|
جز سفله و بخیل، درین بارگاه نیست |
|
|
ویرانه شد ز ظلم تو، هر مسکن و دهی |
|
یغماگر است چون تو کسی، پادشاه نیست |
|
|
مردی در آنزمان که شدی صید گرگ آز |
|
از بهر مرده، حاجت تخت و کلاه نیست |
|
|
یکدوست از برای تو نگذاشت دشمنی |
|
یک مرد رزمجوی، ترا در سپاه نیست |
|
|
جمعی سیاهروز سیهکاری تواند |
|
باور مکن که بهر تو روز سیاه نیست |
|
|
مزدور خفته را ندهد مزد، هیچکس |
|
میدان همت است جهان، خوابگاه نیست |
|
|
تقویم عمر ماست جهان، هر چه میکنیم |
|
بیرون ز دفتر کهن سال و ماه نیست |
|
|
سختی کشی ز دهر، چو سختی دهی بخلق |
|
در کیفر فلک، غلط و اشتباه نیست |
|