پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/یک داوری پاکدلانه و دانشمندانه
یک داوری پاکدلانه و دانشمندانه
ما ایرانیان بیشتر توجهمان با شعاری است که لفظاً و از حیث ترکیب جملات شیرین و دلنشین و دارای مزایای عروضی و بدیعی است خاصه نزد جوانان و مردم بلهوس مضامینش دایر بساده و باده و هزل و شوخی و ساز و طرب بوده باشد چنانکه اغلب دیده میشود کمتر کسی اشعار حکیمانه ساده و پند آمیز را که مخالف هوای نفسانی است برغبت بخواند و اینخود نشان میدهد ما در شعر جز آرایش ظاهر و مطالب هوس آمیز و شهوت انگیز مطلوب دیگری نمیجوییم و اگر امروز طرفداران شعر مضامین پندآمیز و حکیمانه بعضی از شعرا را برای خودشان سیره قرار داده و اتصالا برخ آزادگان میکشند از اینراه نیست که اینها همیشه بدینگونه اشعار علاقمند بوده اند صدها دلیل اقامه توان کرد که همه دلبستگی آنها بگفته های بلهوسانه و آرایش بوده که از جمله خود کاملاً بیاد داریم در مکتبهای سابق همیشه معلمین برای خواندن شاگردان اشعار هوس آمیز را بعذر اینکه تولید ذوق شعری میکند بسایر اشعار ترجیح میدادند.
و همچنین تا این اواخر در مجامع ادبا و در باب ذوق شعری اغلب تعریفات و ستایش از اشعاری بود که دارای آرایش و مضامین هوس آمیز بودند و جز در مقام تمثیل کسی رغبت بخواندن شعر حکیمانه نمیکرد حال که طرفداران شعر در جواب آزادگان عاجز مانده اند چاره جز این ندارند آنچه را دیروز مورد توجهشان نبوده امروز برای خود مستمسک قرار بدهند
و این تمایل باشعار هوس آمیز نیز امریست فطری نیروهای بهیمی و با خود نفس انسانی چنانکه می بینیم بعللی چند که نزد ارباب بصیرت روشن است قویتر و تواناتر از نیروی روانی انسان نهاده شده و علل مادی بسیاری از خارج همیشه آنها را تقویت مینماید لذا غالباً نفس انسانی ببدیها و بلهوسیها متمایل و بسهولت سوی نیکیها میل نمیکنند مگر اینکه مقدمات و مرقبات آن چنانکه پیمان مشروحاً ذکر کرده فراهم آید همینجا است که تربیت و تهذیب بر فطرت میچربد.
و ما اینمعنی را در همه کارهای نفسانی و روانی مشهود میداریم و همین معنی است که طرفداران شعر و شاعری را تا ایندرجه علاقمند ساخته و این شور و غوغا را مدتی است راه انداخته اند و اینهم فطری انسان است. امر غیر منتظری که ناگهان پیش آمد شدیداً تولید استیحاش و ابتکار کرده و مدتی از آن در اضطراب و در افکارش پافشاری مینماید ولی در عین حال رفته رفته بدان انس گرفته و حرارتش بمرور منطقی شود و بالاخره روز میرسد که حال نوین برایش از عادیات گردد و آنهمه پافشاری و استنکافرا کنار گذارد. من بارها تجربه کرده ام مطلبی که در ابتدا از قبول آن استنکاف داشته ام چون مدتی بر آن گذشته خود بخود عقیده قبلی را محو و خود جانشین آن شده است چون آقای کسروی اینموضوع را بغتتاً و بدون آنکه کسی انتشار آنرا داشته باشد مطرح قرار داده و شروع بانتقاد شعرا نمودند و با آنهمه ایمان و اعتقادی که مردم با شعار عموماً و شعرهای سعدی و حافظ بالخصوص داشتند با یکحال شگفت آوری آنان را متشنج ساخت و ممکن نبود همه آنها با اندک تامل و تعقلی حقیقت را دریافته و پی باشتباه خود و دیگران متوجه شده اند بدیهی است پر طول نخواهد کشید دیگران نیز بمرور بآزادگان گرویده و برای انداختن بنیان اینگونه اشعار اقدام اساسی بکنند.
کشف حقایق نیز مانند همه طبیعیات مطیع قانون تکامل است مادام که پوشیده و پنها است کسی بدان پی نتواند برد چون بحکم مرهونیت وقت مکشوف گردید هیچ قوه و نیروئی قادر بکتمان و انکار آن نیت و هرچه در اطرافش تحاشی رود خود بالطبیعه بهمه موانع چربیده و روز بروز فاشتر گردد.
پریرخ تاب مستوری ندارد | چو دربندی سر از روزن درآرد |
ما جنس بشر جزئی از اجراء طبیعتیم و مقاومت جزء در مقابل ننیروی کل میسر نیست.
شگفت آنجا است اکنون اشخاصی از اینگونه اشعار طرفداری کرده و گویندگانرا از جمله مفاخر ملی ما میشمارند که خود از مطلعین مقتضیات عهد جدید انگاشته و مدعی دانش در امور زندگانی و تمدن نوین میباشند معهذا اهمیتی بمضرات و مفاسد قسمت اعظم این شعرها که دایر باصول تصوف و خراباتیگری و بی قیدی و بی مبالاتی است نداده و اینهمه لطمه و صدمه را که اینگونه اشعار از هفت و هشت قرن باینطرف باخلاق ما وارد آورده بسیار سهل و بی اهمیت میشمرند و اصرار دارند حقایقی را که آقای کسروی با یک قوهٔ موهبتی امروز متوجه آنها گردیده و از اینراه خدمت بزرگی بعالم شرق انجام داده اند با گل بیاندازند و دوره گمراهی ما را باز مدتها ادامه بدهند ولی خود در اشتباهند بذری را که آقای کسروی در مزرع حقیقت طلب دلهای هوشمندان افشانده نه چنان در کار نشو و نما است که بدین یاوه گوییها از نمو خود باز ایستد.
منکه خود یکی از دوستاران شعر و شاعری بودم و گاه هم چیزهائی بهم میبافتم پس از اینکه پیمان را خواندم دیدم قسمتی از این مفاسد که آقای کسروی شرح داده همیشه در خاطره من خلجان داشته الا اینکه فقدان قوت نفس و عدم اتکاء بافکار خود دل آنرا نداشته ام که در مقابل عقاید عمومی ترتیب اثری بآنها داده و زبان بانتقاد بگشایم.
در هر حال با اندک تاملی در اطراف موضوع منتقل به حقیقت امر گردیده و ترک شعر و شاعری گفتم و محاکمه اینکار در محکمه درونم طول نکشید و در اندک زمانی افکار و احساسات سابقم در مقابل دلایل منطقی آقای کسروی محکوم و امروز کاملاً معتقدم که منشاء اینهمه مفاسد اخلاقی و شیوع مناهی در کشور ما همین اشعار و دواوین شعرای صوفی مشرب و خراباتی میباشد و این مفاخر ملی ما کاری را برای ما انجام داده اند که از هیچ دشمنی بر نیاید.
عجب تر آنکه در اوایل مشروطه بسیاری از شعرای معاصر تجدد در شعر را گاه در برهم زدن قافیه و وزن دانسته و گاهی نیز در هر غزلی برای هر یک از مصراعهای یک بیت قافیه مخصوص ایجاد و بر اشکالات شعر و شاعری میافزودند و بدون اینکه متوجه مضامین خانه برانداز اشعار اسلاف بشوند هنری که از خود مینمودند این بود که معدودی از اصطلاحات دوره مشروطه را از قبیل تمدن و آزادی و میهن پرستی با همان مضامین فسادآمیز آمیخته و در اشعار خود بکار برند و آنرا از بهترین اصلاحات شعری میدانستند.
تا دست غیبی آقای کسرویرا برانگیخت که پرده از روی حقایق بردارد و ملل شرقی را بر اشتباهات هشتصد ساله خود متوجه ساخته و شاهراه اصلاحات مادی و معنوی را برویشان باز کند.
من مدنها در این اندیشه مستغرق بودم که با وجود اینهمه کتب اخلاقی که در عالم اسلامی تالیف شده و اشعاری که هزاران شاعر در اینمعنی گفته و بهمه وعاظ و خطبا که اتصالا در مساجد و منابر بنصیحت و اندرز میپردازند علت چیست که همه آنها بی اثر مانده و روحیات ما روز بروز فاسدتر میگردد و حتی مکرر قلم برداشته و خواسته ام در اطراف این انحطاط اخلاقی بسخن پردازم چون وارد موضوع شده ام دیده ام بانطورها که در نظر دارم میسر نیست مطالب متناقض و مختلفی را که اسلاف بعنوان نصیحت و راهنمایی بهم آمیخته اند در عصر حاضر بهم وفق داده و گفتاری بنویسیم که با عقل سلیم درست آید و بالاخره نیز عملی و برای زندگانی بشر مفید باشد.
تا در این بین مهنامه پیمان منتشر گردید و چون بیانات حقیقت نمای آقای کسروی را در اینباره خواندم دانستم که اساساً مایه خرابی اخلاق ما همین نصایح و اندرزهای ضد و نقیض است که از صاحبان افکار و عقاید گوناگون جهان نشأت یافته و بدبختانه همه آنها در فرقه ناجیه شیعه جمع گشته و چنانکه پیمان می گوید یکدیگر را خنثی و بلااثر کرده و پیروی کنندگانرا هاج و واج و آواره گذارده که بهتر آن دیده اند از همه آنها دست شسته و هر آنچه وهمی تر و خرافاتی تر است برگزینند یا با حکم وقت و ساعت آنچه را مقتضی دیدند بکار برند و خودشانرا از رنج عقیده راسخ برهانند گاه صوفی مشرب بوده و در عوالم علوی سیر نمایند و وقتی خراباتی شده و نسبت بدنیا و آخرت بی قید و بی علاقه باشند و دم از غنیمت شمرند چنانکه اشعار و افکار شعرای ما نمونه کامل از همین رویه می باشد و ما ایرانیان در اینخصوص مربای آنهائیم که خلاصه ماده آنها را در کتاب وجود ما توان خواند.