إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء/مقدمه
الحمد لِله الذی بعث إلینا أشرفَ الرٌّسُلِ داعیاً إلی أقوَمِ السُّبُلِ وجَعَل أصحاباً له وُزَرَاءَه فی عَهدِه وخلفاءَهُ مِن بعدِه لِتَتم النعمة وتَعُمُّ الرّحمة، وَأَشهدُ أنَّ لا إله إلا الله وحدَه وَأَشهدُ أنَّ محمداً عبدهُ ونبیُّه الذی لا نبیَّ بَعدَهُ، صلی الله وسلَّمَ علیه وعلی آله وصحبه أَجمعین.
اما بعد میگوید فقیر حقیر ولی الله عفی عنه که در این زمانه بدعت تشیّع آشکار شد ونفوس عوام به شبهات ایشان متشرّب گشت و أکثر اهل این اقلیم در اثبات خلافت خلفای راشدین رضوان الله تعالی علیهم أجمعین شکوک بهم رسانیدند، لاجرم نور توفیق الهی در دل این بنده ضعیف علمی را مشروح و مبسوط گردانید تا آنکه بعلم الیقین دانسته شد که اثبات خلافت این بزرگواران اصلی ست از اصول دین تا وقتی که این اصل را محکم نگیرند هیچ مسئله از مسائل شریعت محکم نشود؛ زیرا که أکثر احکامی که در قرآن عظیم مذکور شده مجمل است، بدون تفسیر سلف صالح بحل آن نتوان رسید. و أکثر أحادیث خبر واحد محتاج بیان، بغیر روایت جماعه ی از سلف آنرا و استنباط مجتهدان از آن متمسَّک به نگردد و تطبیق أحادیث متعارضه بدون سعی این بزرگواران صورت نگیرد و همچنین جمیع فنون دینیة مثل علم قراءة و تفسیر و عقائد و علم سلوک بغیر آثار این بزرگواران متاصّل نشود و قدوه سلف در این امور خلفای راشدین است و تمسک ایشان بأذیال خلفاء.
جمع قرآن و معرفت قراءتهای متواتره از شاذّه مبتنی بر سعی خلفا است و قضایا و حدود و احکام فقه و غیر آن همه مترتب بر تحقیق ایشان. هر که در شکستن این اصل سعی می کند بحقیقت هدم جمیع فنون دینیه میخواهد و نیز دانسته شد که مدبّر السموات والأرض تبارک وتعالی چنانچه سائر شرائع را اولاً در مرتبه کلام نفسی در ازل الآزال معین و مقرر گردانید و اشاره بهمان مرتبه است آیه کریمه {إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتَابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ} بعد ازآن بر قلب مبارک حضرت پیغمبر ﷺ اجمالاً تارةً وتفصیلاً أخری فرود آورد بعد از آن، آن حضرت ﷺ نصّاً تارةً واشارةً آخری بیان آن فرمودند تا آنکه آنچه مراد حق بود ظاهر شد و حجة الله قائم گشت و تکلیف عباد بآن اعتقاداً و عملاً بظهور رسید، همچنان خلافت خلفای راشدین اولاً در کلام نفسی مقرر شد و در قرآن عظیم اجمالاً فرود آمد بعد از آن بر قلب مبارک آنحضرت ﷺ بطریق منام تارةَ و بطریق فراست در تعبیر منامات صحابه اخری، این مجمل مفصل گشت و آنحضرت ﷺ از آن علم شریف نصاً و اشارة خبر دادند تا آنکه تکلیف عباد باستخلاف این بزرگواران اعتقاداً وعملاً متحقق شد و پرده از روی کار برانداخته گشت و اهل قرن اول بموجب آن بجان و دل عمل کردند بر خلاف آنچه متاخرین اشاعره تقریر می کنند که خلافت ایشان بنص نیست مطلقاً یا بنص جلی نیست، بلکه امر اجتهادی است که اهل عصر بنا بر اجتهاد بر آن اتفاق نمودند و بر خلاف آنچه شیعه گمان می کنند که در قرن اول حیف (ظلم) عظیم رفته بسبب طلب دنیا؛ خلافت را از مسحقق آن غصب کردند و بر غیر مستحق اتفاق نمودند استغفر الله من جمیع ما کرِه الله.
و نیز دانسته شد که تطبیق در اختلاف علما در آن که آنحضرت ﷺ استخلاف نمودند یا نه؟ بآن وجه تواند بود که: استخلاف گاهی اطلاق کرده می شود بر مجرّد تنبیه شارع بر مکلف بودن عباد بانقیاد این جماعه را، و گاهی بر هیأت معتاده نزدیک وصیت بولایت عهد از جمیع اهل حل وعقد. و تنصیص بلفظ استخلاف و مانند آن هر یکی معینی را اراده کرده است و بحسب آن گفته و مشاورات صحابه بحفظ أحادیث بود واستنباط از نصوص وتذکر معانی مستخرجه از مأخذ بسیار ومانند آن. و تطبیق در میان اختلاف علماء در آنکه خلافت بنص جلی است یا خفی بآن وجه واقع است که جمعی را آیهء اجمالی با حدیثی که تفسیر آن است مربوط با هم منظور شد، بنص جلی قائل شدند و جمعی آیه را جدا دانستند و حجاب اجمال او را نتوانستند بر انداخت و أحادیث را جدا و آن را ملحق بآیه نساختند باز أحادیث اخبار آحاد بود متفق در معنی اثبات خلافت که قدر مشترک است.
جمعی را نظر بر حدیثی دون حدیثی افتاد دانستند که خبر واحد است و جمعی را نظر بر همه دفعةً واحدةً افتاد و متواتر بالمعنی شناختند و چنانکه نور توفیق این علم را مبسوط نمود داعیه نشر آن کتاباً تارةً واخری نیز بخاطر ریخت.
أخرج ابن ماجه عن جابر رضي الله عنه قال قال رسول الله ﷺ: "إِذَا لَعَنَ آخِرُ هَذِهِ الأُمَّةِ أَوَّلَهَا فَمَنْ کَتَمَ حَدِیثًا فَقَدْ کَتَمَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عز وجل" بناءً علی ذلک ورقی چند درین مسئله نوشته شد و به ازالة الخفاء عن خلافة الخلفاء مسمی گشت و بر دو مقصد منقسم کرده آمد (تقسیم شد).
مقصد اول در بیان معنی خلافت عامه و خاصه و شرط آن و آنچه متعلق بآن است و سردِ ادله بر خلافت ایشان و حل اختلاف اهل در میان خویش که خلافت بنص بود یا باجتهاد.
مقصد ثانی در مآثر خلفای اربعه.
وهذا أوان الشروع فی المقصود، وبنور توفیقه أتمسّکُ وعلی فضله أتوکلُ وإلی کِلایته وحفظه کلَّ أمرٍ أُفوّض حَسبُنا الله ونعمَ الوکیلُ ولا حولَ ولاقوةَ إلا بالله العلیِّ العظیم.