امیر خسرو دهلوی (انتخاب از مثنویات)/خسرو من! بگذر از بن گفتگوی
خسرو من! بگذر از بن گفتگوی | نیکی خویش و بد مردم مگوی | |||||
چشم تو از عیب تو دیدن تهی است | از دگری پرس که عیب تو چیست | |||||
چشم بخود باز مکن چون خسان | بین سوی خود لیک به چشم کسان | |||||
پیل طلب کرد، شه، پیل زور | کاورد آن بی نمکان را به شور | |||||
همچو کمان پر خم و تیر از میان | تیر ستاده است و کمانش روان | |||||
از رخ خود، پیش تو، خاقان چین | صورت چین کرده بروی زمین |