انوری (غزلیات)/آب جمال جمله به جوی تو میرود
آب جمال جمله به جوی تو میرود | خورشید در جنیبت روی تو میرود | |||||
ای در رکاب زلف تو صد جان پیاده بیش | دل در رکاب روی نکوی تو میرود | |||||
هر روز هست بر سر کوی اجل دو عید | دردا از آنکه بر سر کوی تو میرود | |||||
هر دم هزار خرمن جان بیش میبرد | بادی که در حمایت بوی تو میرود | |||||
جان خواهیم به بوسه و باز ایستی ز قول | چون کاین مضایقت همه سوی تو میرود | |||||
در خاک مینجویم جور زمانه را | با آنکه در زمانه ز خوی تو میرود | |||||
رنگی نماند انوری اندر رکوی وصل | وین رنگ هم ز جنس رکوی تو میرود |