انوری (غزلیات)/از تو بریدن صنما روی نیست
از تو بریدن صنما روی نیست | زانکه چو رویت به جهان روی نیست | |||||
تا تو ز کوی تو برون رفتهای | کوی تو گویی که همان کوی نیست | |||||
گرچه غمت کرد چو مویی مرا | فارغم از عشق تو یک موی نیست | |||||
روی ترا ماه نگویم از آنک | ماه چو آن عارض دلجوی نیست | |||||
زلف ترا مشک نخوانم از آنک | مشک بدان رنگ و بدان بوی نیست | |||||
چون لب تو بادهی خوش رنگ نه | چون رخ تو لالهی خود روی نیست | |||||
زلف تو چوگان و دلم گوی اوست | کیست که چوگان ترا گوی نیست | |||||
طعنهی بدگوی نباشد زیانش | هرکه ورا دلبر بدخوی نیست | |||||
انوری از خوی بد تست خوار | از سخن دشمن بدگوی نیست |