انوری (غزلیات)/ای دلبر عیار ترا یار توان بود
ای دلبر عیار ترا یار توان بود | غمهای ترا با تو خریدار توان بود | |||||
با داغ تو تن در ستم چرخ توان داد | با یاد تو اندر دهن مار توان بود | |||||
بر بوی گل وصل تو سالی نه که عمری | از دست گل وصل تو پر خار توان بود | |||||
در آرزوی شکر و بادام تو صد سال | بر بستر تیمار تو بیمار توان بود | |||||
صد شب به تمنای وصال تو چو نرگس | بینرگس بیمار تو بیدار توان بود | |||||
آنجا که مراد تو به جان کرد اشارت | با خصم تو در کشتن خود یار توان بود |