انوری (غزلیات)/ای رخت رشک آفتاب شده
ای رخت رشک آفتاب شده | آفتاب از رخت به تاب شده | |||||
آفتابیست آن دو عارض تو | زلف تو پیش او نقاب شده | |||||
زود بینم ز تیر غمزهی تو | عالمی سر بسر خراب شده | |||||
گرچه هست ای پریوش مهرو | بتگری را رخت مب شده | |||||
هست بر آتش غم هجرت | جگر انوری کباب شده |