انوری (غزلیات)/ای غم تو جسم را جانی دگر
ای غم تو جسم را جانی دگر | جان نیابد چون تو جانانی دگر | |||||
ای به زلف کافر تو عقل را | هر زمانی تازه ایمانی دگر | |||||
وی ز تیره غمزهی تو روح را | هر دم اندر دیده پیکانی دگر | |||||
نیست بر اثبات یزدان نزد عقل | از تو بهتر هیچ برهانی دگر | |||||
گر ببیند روی خوبت اهرمن | بیگمان گوید که یزدانی دگر | |||||
ای فرو برده به وصلت از طمع | هر دلی بیهوده دندانی دگر | |||||
وی برآورده ز عشقت در هوس | هر کسی سر از گریبانی دگر | |||||
نیست بیمار غم عشق ترا | بهتر از درد تو درمانی دگر | |||||
دل به فرمانت به ترک جان بگفت | ای به از جان هست فرمانی دگر |