انوری (غزلیات)/ای کار غم تو غمگساری
ای کار غم تو غمگساری | اندوه غم تو شادخواری | |||||
از کبر نگاه کرد رویت | در چشمهی خور به چشم خواری | |||||
از تابش روی و تاب زلفت | شب روشن گشت و روز تاری | |||||
فقر غم تو ز باغ دلها | برکند نهال کامگاری | |||||
ای شربت بوسهی تو شافی | وی ضربت غمزهی تو کاری | |||||
داری سر آنکه بیش از اینم | در بند فراق خود بداری | |||||
گویی بیمن دل تو چونست | چونست به صد هزار زاری | |||||
روزی که غم نوم نمایی | آنرا به غنیمتی شماری | |||||
با یاران این کنند احسنت | چشم بد دور نیک یاری | |||||
امروز بر اسب جور با من | هر گوشه همی کنی سواری | |||||
ترسم فردا گه مظالم | تاب ثقةالملوک ناری |