انوری (غزلیات)/تا رخت دل اندر سر زلف تو نهادیم
تا رخت دل اندر سر زلف تو نهادیم | بر رخ ز غم عشق تو خونابه گشادیم | |||||
در کار تو جان را به جفا نیست گرفتیم | در راه تو رخ را به وفاراست نهادیم | |||||
در آرزوی روی تو از دست برفتیم | واندر طلب وصل تو از پای فتادیم | |||||
چون فتنهی دیدار تو گشتیم به ناکام | در بندگی روی تو اقرار بدادیم | |||||
تا بستهی بند اجل خویش نگردیم | از بند غم عشق تو آزاد مبادیم | |||||
نینی به اجل هم نرهیم از غم عشقت | با عشق تو میریم که با عشق تو زادیم |