انوری (غزلیات)/تا نپنداری که دستان میکنم
تا نپنداری که دستان میکنم | اینکه از دست تو افغان میکنم | |||||
کارم از هجران به جان آوردهای | جان خوشست این ناخوشی زان میکنم | |||||
دوستی گویی نه از دل میکنی | راست میگویی که از جان میکنم | |||||
نفی تهمت را اگر دشوار عشق | پیش هرکس بر دل آسان میکنم | |||||
بیلب و دندان شیرین تو صبر | از بن سی و دو دندان میکنم | |||||
بر من از خورشید هم پیداترست | کان به گل خورشید پنهان میکنم | |||||
دامن از من درمکش تا هر دمت | رشوتی نو در گریبان میکنم | |||||
زر ندارم لیکن از دریای طبع | هر زمانت گوهرافشان میکنم | |||||
اهل شو در عشق تا چون انوریت | جلوهی اهل خراسان میکنم |