انوری (غزلیات)/جانا دلم از خال سیاه تو به حالیست
جانا دلم از خال سیاه تو به حالیست | کامروز بر آنم که نه دل نقطهی خالیست | |||||
در آرزوی خواب شب از بهر خیالت | حقا که تنم راست چو در خواب خیالیست | |||||
بیروز رخ خوب تو دانم خبرت نیست | کاندر غم هجران تو روزیم چو سالیست | |||||
هردم به غمی تازه دلم خوی فرا کرد | تا هر نفسی روی ترا تازه جمالیست | |||||
وامروز غم من چو جمالت به کمالست | یارب چه کنم گر پس ازین نیز کمالیست | |||||
آن کیست که او را چو کف پای تو روییست | وان کیست که او را به کف از دست تو مالیست | |||||
پیغام دهی هر نفسم کانوری از ماست | من بندهی این مخرقه هر چند محالیست |