انوری (غزلیات)/دامن اندر پای صبر آوردهای
دامن اندر پای صبر آوردهای | پس به بیداد آستین برکردهای | |||||
هر زمان گویی چه خوردم زان تو | بیش از این چبود که خونم خوردهای | |||||
یک به دستم کم کن از آهنگ جور | گرنه با ایام در یک پردهای | |||||
خون همی ریزی و فارغ میروی | بازیی نیکو به کو آوردهای | |||||
باری از خون منت گر چاره نیست | هم تو کش چون هم توام پروردهای | |||||
انوری خود کرده را تدبیر چیست | زهرخند و خونگری خود کردهای |