انوری (غزلیات)/درمان دل خود از که جویم
درمان دل خود از که جویم | افسانهی خویش با که گویم | |||||
تخمی که نروید آن چه کارم | چیزی که نیابم آن چه جویم | |||||
آورد فراق زردرویی | دور از رخت ای صنم برویم | |||||
ای یوسف عصر بیرخ تو | بیتالاحزان شدست کویم | |||||
اندر ره حرص با دو همراه | چون بیم و امید چند پویم | |||||
من تشنه بر آن لبم وگر چند | بر چهره همی رود دو جویم | |||||
بیسنگ شدم ز فرقت آری | وقتست اگرنه سنگ و رویم |