انوری (غزلیات)/در دست غم یار دلارام بماندم
در دست غم یار دلارام بماندم | هشیارترین مرغم و در دام بماندم | |||||
بردم ندب عشق ز خوبان جهان من | از دست دل ساده سرانجام بماندم | |||||
یک گام به کام دل خودکامه نهادم | سرگشته همه عمر در آن گام بماندم | |||||
آتش زدم اندر دل تا جمله بسوزد | دلسوخته شد آخر و من خام بماندم | |||||
بر بام طمع رفتم تا وصل ببینم | بشکست قضا پایم و بر بام بماندم | |||||
یاران همه رفتند ز ایام حوادث | افسوس که من در گو ایام بماندم |