انوری (غزلیات)/در همه آفاق دلداری نماند
در همه آفاق دلداری نماند | در همه روی زمین یاری نماند | |||||
گل نماند اندر همه گلزار عشق | راستی باید نه گل خاری نماند | |||||
عقل با دل گفت کاندر باغ عشق | گرچه بر شاخ وفا باری نماند | |||||
یادگاری هم نماند آخر از آن | دل به بادی سرد گفت آری نماند | |||||
در جهان یک آشنا نگذاشت چرخ | چرخ را گویی جز این کاری نماند | |||||
گویی آخر این همه بیگانهاند | این ندانم آشنا یاری نماند | |||||
عشق را گفتم که صبرم اندکیست | گفت اینت بس که بسیاری نماند | |||||
انوری با خویشتن میساز ازآنک | در دیار یار دیاری نماند |