انوری (غزلیات)/دلبر هنوز ما را از خود نمیشمارد
دلبر هنوز ما را از خود نمیشمارد | با او چه کرد شاید با او که گفت یارد | |||||
جانم فدای زلفش تا خون او بریزد | عمرم هلاک چشمش تا گرد از او برآرد | |||||
جان را چه قیمت آرد گر در غمش نسوزد | دل را محل چه باشد گر درد او ندارد | |||||
گیتی بسی نماند گر چهره باز گیرد | زنده کسی نماند گر غمزه برگمارد | |||||
آوازهی جمالش دلها همی نوازد | لیکن بر وصالش کس را نمیگذارد |