انوری (غزلیات)/دل بدادیم و جان نمیخواهیم
دل بدادیم و جان نمیخواهیم | خلوتی جز نهان نمیخواهیم | |||||
از نهانی که هست خلوت ما | پای دل در میان نمیخواهیم | |||||
خدمت تو مرا ز جان بیش است | شاید ار زانکه جان نمیخواهیم | |||||
هستی جان و دل خصومت ماست | هستی هر دوان نمیخواهیم | |||||
با تو بوی وجود جان نه خوشست | لقمه بر استخوان نمیخواهیم | |||||
من و معشوقه و بر این مفزای | زحمت دیگران نمیخواهیم | |||||
گر بود شیشهای نباشد بد | مطربی قلتبان نمیخواهیم |