انوری (غزلیات)/دل رفت و این بتر بر دلبر نمیرسم
دل رفت و این بتر بر دلبر نمیرسم | کان میکنم ولیک به گوهر نمیرسم | |||||
درویش حال کرد غم عشق او مرا | زان در وصال یا رتوانگر نمیرسم | |||||
باغ وصال را به همه حالها درست | گمره شدم ز هجر بدان در نمیرسم | |||||
دارد وصال یار یکی پایهی بلند | آری مرا چه جرم بود بر نمیرسم | |||||
هجران یار هست مرا گر وصال نیست | با او بساختم چو به دیگر نمیرسم |