| | | | | | |
|
دیدی که پای از خط فرمان برون نهادی |
|
دیدی که دست جور و جفا باز برگشادی |
|
|
بردم ز پای بازی تو دست برد عمری |
|
بازم به دست بازی تو دست برنهادی |
|
|
بر کار من نهی به جفا پای هر زمانی |
|
کارم ز دست رفت بدین کار چون فتادی |
|
|
در خون و خاک پیش تو میگردم وز شوخی |
|
در چشمت آب نیست ندانم که بر چه بادی |
|
|
شاد آن زمان شوی که مرا در غمی ببینی |
|
غم طبع شد مرا چو به غم خوردنم تو شادی |
|
|
گویی از این پست به همه رنج یار باشم |
|
نه رنجهات میرسد احسنت شاد بادی |
|
|
در طالعم ز کس چو وفا نیست از تو ماند |
|
از مادر زمانه به هر طالعی که زادی |
|
|
عشقت به کار بردم و بردم چنانک بردم |
|
عمری به باد دادی ودادی چنانک دادی |
|
|
ای انوریت گشته فراموش یاد بادت |
|
کو را هنوز در همه اندیشها به یادی |
|