انوری (غزلیات)/رخ خوبت خدای میداند
رخ خوبت خدای میداند | که اگر در جهان به کس ماند | |||||
ماه را بر بساط خوبی تو | عقل بر هیچ گوشه ننشاند | |||||
شعلهی آفتاب را بکشد | حسنت ار آستین برافشاند | |||||
در جهان برنیاید آب به آب | عشقت ار آب بر جهان راند | |||||
گفتمت جان به بوسهای بستان | گفتی ار خصم بوسه بستاند | |||||
بستدی جان و بوسه میندهی | این حدیثت بدان نمیماند | |||||
چون مزاج دلم همی دانی | که نداند شکیب و نتواند | |||||
با خیالت بگو نخواهم داد | تا به گوش دلم فرو خواند | |||||
انوری بر بساط گیتی کیست | که نه ناباخته همی ماند |