| | | | | | |
|
صبر کن ای تن که آن بیداد هجران بگذرد |
|
راحت تن چون که بگذشت آفت جان بگذرد |
|
|
خویشتن در بند نیک و بد مکن از بهر آنک |
|
زشت و خوب و وصل و هجران درد و درمان بگذرد |
|
|
روزگاری میگذار امروز از آن نوعی که هست |
|
کانچه مردم بر خود آسان کرد آسان بگذرد |
|
|
تا در این دوری ز داروی و ز درمان چاره چیست |
|
صبر کن چندان که این دوران دونان بگذرد |
|
|
گرچه مهجورم تن اندر درد هجران کی دهم |
|
روزی آخر یاد ما بر یاد جانان بگذرد |
|
|
گرچه در پیمان تست این دم چنان غافل مباش |
|
کین جهان مختصرآباد ویران بگذرد |
|
|
ماهرویا تکیه بر عشق من و خوبی خویش |
|
بس مکن زیرا که هم این و هم آن بگذرد |
|
|
شرم دار آخر که هردم الغیاث انوری |
|
تازه بر سمع بزرگان خراسان بگذرد |
|