انوری (غزلیات)/مرا تا کی فلک رنجور دارد
مرا تا کی فلک رنجور دارد | ز روی دلبرم مهجور دارد | |||||
به یک باده که با معشوق خوردم | همه عمرم در آن مخمور دارد | |||||
ندانم تا فلک را زین غرض چیست | که بیجرمی مرا رنجور دارد | |||||
دو دست خود به خون دل گشادست | مگر بر خون من منشور دارد |