انوری (غزلیات)/ناز از اندازه بیرون میکنی
ناز از اندازه بیرون میکنی | وز جگر خوردن دلم خون میکنی | |||||
هرچه من از سرکشی کم میکنم | در کلهداری تو افزون میکنی | |||||
ماه رخسارت نه بس در میغ هجر | نیز با این جور گردون میکنی | |||||
چون به یک نوع از جفا تن دردهیم | تازه صد نوع دگرگون میکنی | |||||
اینت دستی کاندرین بازی تراست | نیک خار از پای بیرون میکنی | |||||
هر زمان گویی که من نیک آورم | این سخن باری بگو چون میکنی | |||||
در حساب انوری هرگز نبود | کز تو این آید که اکنون میکنی |