انوری (غزلیات)/هرچه مرا روی تو به روی رساند
هرچه مرا روی تو به روی رساند | ناخوش و خوشدل بهروی خوش بستاند | |||||
هست به رویت نیازم از همه رویی | گرچه همه محنتی به روی رساند | |||||
در غم تو سر همی ز پای ندانم | گر تو ندانی مدان خدای تو داند | |||||
رغم کسی را به خانه در چه نشینی | کاتش دل را به آب دیده نشاند | |||||
هجر تو بر من همی جهان بفروشد | گو مکن آخر جهان چنین بنماند | |||||
دامن من گر به دست عشق نگاریست | وصل چه دامن ز کار من بفشاند | |||||
رو که چنین خواهمت که تن زنی ای وصل | تا بکند هجر هر جفا که تواند |