انوری (غزلیات)/همچون سر زلف خود شکستی
همچون سر زلف خود شکستی | آن عهد که با رهی ببستی | |||||
بد عهد نخوانمت نگارا | هرچند که عهد من شکستی | |||||
کس سیرت و خوی تو نداند | من دانم و دل چنان که هستی | |||||
از شاخ وفا گلم ندادی | وز خار جفا دلم بخستی | |||||
از هجر تو در خمارم امروز | نایافتهای ز وصل هستی | |||||
با این همه میل من سوی تو | چون رفتن سیل سوی پستی | |||||
از جان من ای عزیز چون جان | کوتاه کن این درازدستی |