انوری (غزلیات)/هم مصلحت نبینی رویی به ما نمودن
هم مصلحت نبینی رویی به ما نمودن | زایینهی دل ما زنگار غم زدودن | |||||
زانجا که روی کارست خورشید آسمان را | با روی تو چه رویست جز بندگی نمودن | |||||
بر چیست این تکبر وین را همی چه خوانند | آخر دلت نگیرد زین خویشتن ستودن | |||||
در دولت تو آخر ما را شبی بباید | زلف کژت بسودن قول خوشت شنودن | |||||
احسنت والله الحق داری رخان زیبا | کردم ترا مسلم در جمله دل ربودن | |||||
گفتی که خون و جانت ما را مباح باشد | فرمان تراست آری نتوان برین فزودن |