انوری (غزلیات)/یار با من چون سر یاری نداشت
یار با من چون سر یاری نداشت | ذرهای در دل وفاداری نداشت | |||||
عاشقان بسیار دیدم در جهان | هیچکس کس را بدین خواری نداشت | |||||
جان به ترک دل بگفت از بیم هجر | طاقت چندین جگرخواری نداشت | |||||
تا پدید آمد شراب عشق تو | هیچ عاشق برگ هشیاری نداشت | |||||
دل ز بیصبری همی زد لاف عشق | گفت دارم صبر پنداری نداشت | |||||
بار وصلش در جهان نگشاد کس | کاندرو در هجر سرباری نداشت | |||||
درد چشم من فزون شد بهر آنک | توتیای از صبر پنداری نداشت |