انوری (غزلیات)/یار ما را به هیچ برنگرفت
یار ما را به هیچ برنگرفت | وانچه گفتیم هیچ درنگرفت | |||||
پردهی ما دریده گشت و هنوز | پرده از روی کار برنگرفت | |||||
درنیامد ز راه دیده به دل | تا دل از راه سینه برنگرفت | |||||
خدمت ما بجز هبا نشمرد | صحبت ما بجز هدر نگرفت | |||||
جز وفا سیرت دلم نگذاشت | جز جفا عادتی دگر نگرفت | |||||
هیچ روزی مرا به سر نامد | که دلم عشق او از سر نگرفت |