انوری (غزلیات)/یا بدان رخ نظری بایستی
یا بدان رخ نظری بایستی | یا از آن لب شکری بایستی | |||||
یا مرا در غم و اندیشهی او | چون دل او دگری بایستی | |||||
نیست از دل خبرم در غم او | از دل او خبری بایستی | |||||
مدتی تخم وفا کاشته شد | بجز امید بری بایستی | |||||
آخر این تیره شب عیش مرا | سالها شد سحری بایستی | |||||
یارب این یارب بیفایده چیست | آخر این را اثری بایستی | |||||
رشتهی صحبت ما را پس از این | به از این پا و سری بایستی | |||||
همه بگذاشتم آخر به دلش | انروی را گذری بایستی |