انوری (مقطعات)/در مرثیهی موئیدالدین
در مرثیهی موئیدالدین | هرکس اثری همی نماید | |||||
گفتم که تشبهی کنم نیز | باشد که تسلیی فزاید | |||||
لیکن پس از آن جهان معنی | خود طبع سخن همی نزاید | |||||
با این همه شرح حال شرطست | شرطی نه که طبع هرزه لاید | |||||
در جوف سپهر تنگدل بود | عنقا به قفص درون نیاید | |||||
میگفت کجاست باد فضلی | کم زین سر خاک در رباید | |||||
یزدان که گرهگشای فضلش | بند قدر و قضا گشاید | |||||
بشنید به استماع لایق | چونان که جز آنچنان نشاید | |||||
لطفش به رسالت اجل گفت | کاین زبدهی صنع می چه باید | |||||
بر شاخ مزاج بلبل جانت | تا چند نوای غم سراید | |||||
گر مختصرست عالم کون | رای تو بدو نمیگراید | |||||
بخرام که سکنهی دگر هست | تا آن دگرت چگونه آید |