| | | | | | |
|
زندگانی مجلس سامی در اقبال تمام |
|
چون ابد بیمنتها باد و چو دوران بر دوام |
|
|
آرزومندی به خدمت بیش از آن دارد دلم |
|
کاندرین خدمت توان کردن به شرح آن قیام |
|
|
هست اومیدم به صنع و لطف حق عز اسمه |
|
کاتصالی باشدم با مجلس عالی به کام |
|
|
باد معلومش که من خادم به شعر بلفرج |
|
تا بدیدستم ولوعی داشتستم بس تمام |
|
|
شعر چند الحق به دست آوردهام فیما مضی |
|
قطعهای از عمرو و زید و نکتهای از خاص و عام |
|
|
چون بدان راضی نبودستم طلب میکردهام |
|
در سفرگاه مسیر و در حضرگاه مقام |
|
|
دی همین معنی مگر بر لفظ من خادم برفت |
|
با کریمالدین که هست اندر کرم فخر کرام |
|
|
گفت من دارم یکی از انتخاب شعر او |
|
نسخهای بس بینظیر و شیوهای بس بانظام |
|
|
عزم دارم کان به روزی چند بنویسم که نیست |
|
شعر او مرغی که آسان اندرون افتد به دام |
|
|
لیکن از بیکاغذی بیتی نکردستم سواد |
|
هست اومیدم که این خدمت چو بگزارد تمام |
|
|
حالی ار دارد به تایی چند به یا ناسره |
|
دستگیر آید مرا اما عطا اما به وام |
|
|
از سر گستاخی رفت این سخن با آن بزرگ |
|
تا بدین بیخردگی معذور دارد والسلام |
|